اگر محمد بن عبدالوهاب را موسس فرقه وهابیت بدانیم، باید ابن تیمیه(تقی الدین ابوالعباس احمد بن شهاب الدین عبدالحلیم بن مجد الدین عبدالسلام بن عبدالله بن ابی القاسم محمد بن الخضر بن محمد بن الخضر الحرّانی الدمشقی الحنبلی) را نیز نظریهپرداز این فرقه دانست.
در واقع ایشان توانست به تفکراتی که در مورد مذمتِ سرکوبهایی که در مورد رسول الله(ص) بوده است انسجام بخشد؛ به نحوی که حتی اهل سنت نیز متوجه این گونه مباحث نشوند. منتها بهترین راهکار برای مطرح کردن چنین مباحثی، جبهه گرفتن در مقابل تشیع بود تا خویش را قهرمان مبارزه و مقابله با شیعیان نشان دهد.
در ادامه وقتی توانست خود را به عنوان نماد مبارزه با تشیع معرفی کند، شروع به انحرافات نمود. نمونه برعکس این مورد را نیز اکنون در رسانههای به ظاهر طرفدار تشیع مشاهده میکنیم. در شبکهای به نام اهل بیت، مجری و کارشناس روحانی آن با نام «الهیاری» که به مناظره با اهل تسنن میپردازد، مسلمانان را به سه دسته تقسیم میکند. اول، جماعت عمریه(اهل سنت) دوم، جماعت شیعه(شیعیان) و سوم، جماعت دجالیه(شیعیان طرفداران جمهوری اسلامی!) در ادامه نیز بعد از این که توانست خود را نماد دفاع از حریم اهل بیت معرفی کند، به انحراف و توطئه میپردازد.
برای مثال ایشان بدترین توهینهایی که حتی اهل سنت به مراجع عظام شیعه نکرده بودند را به آنها نسبت میدهد؛ توهینهایی به آیت الله بهجت، آیت الله سیستانی و حتی رهبری معظم انقلاب انجام داده است که هیچگاه قابل تصور نیست. در واقع میتوان گفت هر کسی که از وحدت صحبت کرده، از تیر هتاکیهای این شخص در امان نمانده است. شبکه مشابه دیگری نیز در همین عرصه و با هدفی مشترک فعالیت میکند که «فدک» نام دارد. با بررسی عقاید وهابیت و نظریه پرداز و موسس این فرقه یعنی ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و همچنین مطالعه کتاب مقدس، به خصوص عهد عتیق، به تشابهاتی در عقایدِ این دو تفکر میرسیم که این مقاله حدالامکان سعی در بازگویی تشابهات این دو تفکر، نه از حیث مبناء و بنیان، بلکه از جهت اعتقادات و تفکرات ایشان دارد.
چرا به ایشان ابن تیمیه گفته میشود؟
مطلبی
که پژوهش گران این عرصه بدان نپرداخه و کمتر مورد توجه قرار دادهاند، نسب
ابن تیمه است که با فهم ریشه نسب او، میتوان از دلیل و انگیزه ظهور چنین
فردی و به تبع آن چنین فرقهای مطلع شد. مطلب معمول و جا افتادهای که در
این مورد وجود دارد، چنین است که پدر یا جد مادری وی در سفر حج در تیما،
دخترکی زیباروی را دید و هنگامی که از سفر به وطن بازگشت، دختر نوازد خویش
را شبیه آن دختر تیمایی یافت؛ پس او را تیمیه نامید. در حالی که همه
میدانند تیما سرزمین یهودیان در شمال مدینه بود و این موضوع در تورات،
کتاب اشعیای نبی، باب 21، آیات 13 تا 15 و کتاب ایوب، باب 6 آیه 19 و
همچنین کتاب ارمیا، باب 25 آیه 32 نیز ذکر شده است.
در واقع اینان یهودیانی بودند که برای یافتن پیامبر اسلام(ص) وارد مدینه شده و در شمال این شهر استقرار یافته بودند. در نتیجه اصل و نسب ابن تیمیه حرانی، به همان یهودیان شمال مدینه باز میگردد که نه تنها نمیتوان برای مطالعه عقایدِ وهابیت و فهم تشابهات آن با یکسری عقاید نقل شده در تورات چشم پوشی کرد، بلکه در واقع فهم این قضیه، امری لازم در مو شکافی این فرقه خواهد بود.
طریقه ورود عقاید یهود به دین اسلام
عقاید
یهودیت به دو شکل وارد اسلام شد؛ اول یهودیان شمال مدینه که احادیث جعلی
وارد کردند. دوم یهودیانی که به مرور زمان در طول سالیان آمدند و تورات را
ترسیم نمودند. در رابطه مورد اول، میتوان برای نمونه یهودیان مسلمان
شدهای همچون ابوهریره، کهب الاحبار، سرجنز و... را نام برد که در دستگاه
خلفای اسلامی حضور داشتند. تربیت چنین افرادی برای حضور در مراتب بالای
حکومتی، تنها مختص زمان و دورهای خاص نبوده و همچنان تا به امروز نیز شاهد
این موضوعات هستیم. برای مثال میتوان به یهودیان مخفی مارانوس اشاره کرد
که وارد در دستگاه حکومتی خلفای عثمانی شده و مقدمات فروپاشی این امپراتوری
عظیم را پدید آوردند.
نمونه دیگر در زمان خشایار شاه، شاهد
حضور فردی یهودی به نام مردخای در دستگاه پادشاهی خشایار شاه هستیم که
ایشان با فراهم کردن حضور برادرزاده خویش به نام «استر» در کنار شاه ایران و
انتخاب او به عنوان همسر، بساط کشتار 70 ملیون ایرانی را بنیان نهاد که
البته این موضوع نیز به عنوان بخشی تفصیلی در کتاب مقدس ذکر شده است.(کتاب
مقدس، بخش استر)
یا نمونه دیگر،
سیستم پیشرفتهتر با نام فراماسونری است که بنیان گذاران آن یهودیان هستند
که از این دست شبکهها در طول تاریخ به طور فراوان قابل مشاهده دارند که
میتوان به انجمنهایی همچون ایلومیناتی، شورای سیصد، کمیته 13 نفره،
اسکالاندبونز و... نیز اشاره کرد. این انجمنها به صورت مخفی با
ساخت نمادهایی برگفته از مصریان باستان، در سراسر جهان انتشار یافته و
افردای از ادیان مختلف را وارد این شبکهها کردهاند که با مجموعهای از
نمادها با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و یکدیگر را به هم معرفی مینمایند.
دلیل الگو پذیری این انجمنها از مصریان باستان، به دلیل حضور اسباط بنی
اسرائیل و فرزندان ایشان در جمع تمدن آن زمان مصر است.
در
نتیجه حضور چنین افرادی در دوره و زمان حاضر نیز جای تعجب ندارد. از این
رو به قول همسر قرضاوی یکی از مفتیان وهابی عربستان میپردازیم که این مهم
را برای ما روشن میکند. به گفته ایشان: «دلیل طلاق من از همسرم به علت
تردد بیش از حد جاسوسان موساد به خانهام بود!» پس تصور تربیت یک شخص به
عنوان عالم وهابی از سوی یهودیان، دور از ذهن نیست.
اما
بیشترین بحث این مقاله در مورد دومین روش ورود اعتقادات یهودیان به دین
اسلام است که در این رابطه به نقل از ابن خلدون تاریخدان مشهور مسلمان
استناد میکنیم که میگوید: تفاسیر اهل سنت از گفتارهای یهود و نصارا سرشار
گشته و مفسران هم در این زمینه سهل انگاری کرده و کتب تفسیری را از این
دست روایات پر کردهاند؛ در حالی که ریشه همه این روایات از تورات و خرافه
بافیهای یهود و نصارا سرچشمه گرفته است. همچنین مجددا میگوید: عرب صدر
اسلام بهرهای از علم و کتابت نداشت. مطالب مربوط به آفرینش و اسرار هستی
را از عالمان یهود یا اهل تورات یا نصارا همانند کهب الاحبار، وهب بن منبه و
عبدالله بن سلام میپرسیدند.(تاریخ ابن خلدون مقدمه جلد1 صفحه 439)
متأسفانه
این گونه مطالب در صحیحترین کتب اهل سنت(صحاح سته) نیز رسوخ کرده است. به
عنوان مثال حدیثی به نقل از ابوهریره در این کتب ذکر شده است که خداوند هر
شب پس از گذشت یک سوم آن به آسمان فرود میآید و تا طلوع فجر ندا میدهد
چه کسی مرا میخواند تا اجابت نمایم؟ و چه کسی از من طلب مغفرت میکند تا
به وی عطا کنم؟ و چه کسی طلب بخشش میکند تا گناهانش را ببخشم؟(صحیح بخاری
جلد 2 صفحه 47 حدیث 11245 و جلد 7 صفحه 149 حدیث 6321، صحیح مسلم جلد 2
صفحه 175 حدیث 1657)
کتبی
از اهل سنت که روایات را نقل میکند نیز از این مطالب خالی نمانده است.
برای نمونه روایتی است با این مضمون که خداوند پس از طلوع فجر، به عرشش
صعود میکند!(فتح الباری جلد 13 صفحه 390، عمده القاری جلد 15 صفحه 59)
جالب این است که خود اهل سنت از تفسیر این روایات سردرگم شدهاند. این در
حالی است که بسیاری از اهل سنت، جسمانیت خداوند را نقض کرده و گفتهاند اگر
کسی جسمانیت خداوند را قبول داشته باشد کافر است که از جمله میتوان به
کتبی از قبیل طبقات حنابله جلد2 صفحه 298، اعتقاد الامام ابن الحنبل صفحه
298، عقیده الاحمد الحنبل صفحه 210، تفسیر قرطبی جلد4 صفحه 14و اصول الدین
صفحه 337 اشاره نمود.
اما
متأسفانه وهابیت با طرح اینگونه مباحث، توانسته است دو گانگی به وجود
آورد که اهل سنت را نیز به سمت پذیرش عقاید خویش سوق میدهند. حاکم
نیشابوری در حدیثی نقل میکند که مشرکین از پیامبر(ص) پرسیدند نسب خداوند
به چیست؟ که خداوند به پیامبر(ص) فرمود: بگو لم یلد و لم یولد و لم یکن له
کفوا احد.
تشابهات اعتقادی یهودیت و وهابیت
در واقع این تشابهات را در عرصه اعتقادات وهابیت و یهودیت در 7 بخش دسته بندی و مطرح نمود.
1. جسمانیت خداوند
به
نقل از ابن تیمیه میخوانیم: «در کتاب خدا، سنت رسول الله و همچنین گفتار
صحابه نیامده است که خدا جسم نیست. نفی و اثبات جسمانیت خداوند، بدعت است و
هیچ کس جسمانیت را نه اثبات کرده و نه رد کرده است!» (الفتاوی، جلد 5 صفحه
192) باید از ایشان سوال کنیم در گفتار هیچ یک از صحابه نیامده است که
استفاده از تلفن همراه، هواپیما، چتر نجات و... چه حکمی دارد؟ پس حکم
استفاده از این وسایل در این دوران چیست؟ حال چون صحابه از جسمانیت خداوند
سخنی نگفتهاند، باید نتیجه گرفت که خداوند دارای جسمانیت است؟ از طرفی
خداوند در قرآن به این نظر پاسخ داده است و میفرماید: لیس کمثله شیء و
همچنین لم یکن له کفوا احد! باید مجددا از ایشان سوال کرد که آیا مفهوم این
آیات چیزی به غیر از نفی جسمانیت خداوند است؟
به
نقل از کتاب مقدس: «موسی و هارون و ناداب و ابیهو با هفتاد نفر ازبزرگان
اسرائیل از کوه بالا رفتند؛ خدای اسرائیل را دیدند. به نظر میرسید زیر پای
او فرشی از یاقوت بود به شفافی آسمان گسترده شده. هر چند بزرگان اسرائیل
خدا را دیدند، اما آسیبی به ایشان وارد نشد. آنها در حضور خدا خوردند و
آشامیدند!»(سفر خروج، فصل 24، آیه 9 و 10)
با توجه به اینکه کمپانی
فیلم سازی هالیوود در دست یهودیان است و این یک امر طبیعی است، ایشان
تفکرات و عقاید خویش را در قالب فیلمهای سینمایی و سریالی به تصویر
میکشند. در اینگونه فیلمها بارها مشاهده میشود که به خداوند جنبه مادی
داده و جسمانیت خداوند را در قاب تصویر نمایان کردهاند. برای مثال در فیلم
سینمایی جک و لوبیای سحر آمیز، مشاهده میکنیم که پسرک نوجوانی به نام جک
پس از کاشتن لوبیای سحر آمیزی، توسط همان درخت لوبیا به بالای ابرها میرود
و غولی(نمادی از خداوند) را به روی زمین میکشاند!
هیئت عالی
افتای سعودی نیز در مورد جسمانیت خداوند اینگونه منظور میدارد: «با توجه
به اینکه جسمانیت خداوند در نصوص نه نفی شده و نه اثبات، مسلمان هم نباید
آن را نفی کند یا اثبات؛ چون صفات خداوند توقیفی است!» این فتوا بر خلاف
نظر ابن تیمیه است؛ زیرا ایشان به جدیت سعی در اثبات جسمانیت خداوند داشته
است.
2. مو و لباس برای خداوند
ابویعلی،
استاد ابن تیمیه از ابن عباس نقل میکند که پیامبر(ص) فرمود: «دیدم خدا را
در حالی که جوان بدون ریش، موهایی بلند و پیچ پیچ داشت و بر شانه او زیور
آلات قرمزی بود!» همچنین ابن تیمیه در اثبات و اجزای خداوند میگوید: «وقتی
نام خداوند و صفات او به میان میآید، خداوند میگوید آنچه میخواهید برای
من ملتزم شوید، من هم ملتزم میشوم غیر از ریش و عورت!» شهرستانی نیز به
نقل از پیامبر(ص) اینگونه میگوید: «با خداوند ملاقات کردم و با او روبوسی
کردم؛ به من بوسه داد و دستش را میان شانههایم نهاد و من سردی انگشتان
خدا را احساس کردم!»
ابوبکر بن عربی نیز نقل میکند: «فردی که مورد وثوق من بود نقل کرد که ابویعلی(استاد ابن تیمیه) میگوید نسبت به آن چیزی که در صفات حق گفته شده است، از قول من بروید بگویید هر عنصری را جز ریش و عورت برای خداوند اثبات میکنم!»(طبع حدیثیه جلد3 صفحه 283، دفع شبهه تشبیه صفحه 95 و 130 در حاشیه)
ابویعلی
ریش و عورت را از این نظر قابل اثبات نمیبیند؛ زیرا که هم در حدیثی و هم
در تورات نقل شده است که خداوند ریش ندارد و همچنین از عورت خداوند نیز
بحثی به میان نیامده است. در همین جهت تورات نیز به ترسیم خداوند میپردازد
و نقل میکند: «آنگاه تختهایی دیدم برای داوری برقرار شد و وجود ازلی بر
تخت خود نشست. لباس او همچون برف، سفید و موی سرش مانند پشم، خالص بود.
تخت او شعلهور بود و بر چرخهای آتشین قرارداشت!»(دانیال نبی، باب 7 آیه
9)
3. نزول خداوند به روی کره زمین
ابن
تیمیه میگوید: «هر شب خداوند به آسمان دنیا فرود میآید و میگوید: آیا
کسی هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم و طالب مغفرتی هست من او را ببخشم و
این کار را تا طلوع فجر انجام میدهد!» او میگوید: «کسی که نزول خدا از
عرش را منکر شود یا به تأویل برد، بدعتگذارِ گمراه است!»(مجموع الرسائل
الکبری، رساله یازدهم، صفحه 451)
ابتدا
باید در مورد تأویل نکتهای را بیان کرد که ابن تیمیه هر گونه تأویلی را
بدعت میداند؛ زیرا به تبع روش استاد خویش عمل میکند؛ همچنان که ابویعلی
استاد ابن تیمیه کتابی دارد با نام «ابطال التأویلات» با توجه به این سخن
ابن تیمیه در مورد نزول خداوند به روی کره زمین در کتاب مقدس نیز شاهد همین
ادعا هستیم. به نقل از تورات: هنگامی که ابراهیم در بلوطستان ممری سکونت
داشت، خداوند بار دیگر بر او ظاهر شد. شرح واقعه چنین است: ابراهیم در
گرمای روز بر در خیمه خود نشسته بود. ناگهان متوجه شد آن سه مرد به طرفش
میآیند.
از جا برخاست و به استقبال آنها شتافت. گفت: «ای سروران تمنا میکنم اندکی توقف کرده در زیر سایه این درخت استراحت کنید؛ من میروم و برای شستن پاهای شما آب میآورم.»(سفر پیدایش، باب 18 آیات 3 تا 5) شبانگاه یعقوب برخاست و دو همسر و کنیزان و یازده فرزند و تمام اموال خود را برداشته، به کنار رود اردن آمد و آنها را از گذرگاه یبوق به آن طرف رود فرستاد و خود در همانجا تنها ماند. سپس مردی به سراغ او آمده، تا سپیدهء صبح با او کشتی گرفت. وقتی آن مرد دید که نمیتواند بر یعقوب غالب شود، بر بالای ران او ضربهای زد و پای یعقوب صدمه دید؛ سپس آن مرد گفت: «بگذار بروم چون سپیده دمیده است!»
اما
یعقوب گفت: «تا مرا برکت ندهی نمیگذارم از اینجا بروی!» آن مرد پرسید:
«نام تو چیست؟» جواب داد: «یعقوب» به او گفت: «پس از این، نام تو دیگر
یعقوب نخواهد بود؛ بلکه اسرائیل؛ زیرا نزد خدا و مردم مقاوم بوده و پیروز
شدهای!»(سفر پیدایش، باب 32 آیات 24 تا 28)
در نقل دیگری از
تورات: «خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنی آدم بنا میکردند،
ملاحظه نماید و خداوند گفت: همانا قوم یکی است و جمیع ایشان را یک زبان و
این کار را شروع کردهاند و الآن هیچ کاری که قصد آن بکنند، از ایشان ممتنع
نخواهد شد. اکنون نازل شویم و زبان ایشان را در آنجا مشوش سازیم تا سخن
یکدیگر را نفهمند.» پس خداوند ایشان را از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده
ساخت و از بنای شهر باز ماندند!»(سفر پیدایش، باب 11، آیه 4 تا 9)
در
این مورد نیز میتوان به فیلم سینمایی «جک و لوبیای سحر آمیز» اشاره کرد
که شخصیت غول(نماد خداوند) از بالای ابرها از قصر خود(نمادی از عرش) توسط
درخت لوبیا به روی زمین میآید. یا همچنین در سریال دیگری به نام «هابیت»
مشاهده میشود که شخصیتهایی غول پیکری که در روی زمین حضور دارند، تنها تا
زمان طلوع فجر میتوانند آزادانه بر روی زمین حرکت کنند و در غیر این صورت
با طلوع فجر اگر خود را پنهان نکنند، تبدیل به سنگ میشوند!
حماسة جاویدان عاشورا که از بستر شنهای داغ و سوزان کربلا سرزد، هموارهالهام بخش نهضتهای آزادی بخش و رهایی گستر میلیونها انسان آزاده و افراد وارستهدر طول تاریخ اسلام گردیده است و شور و شوق آن همواره شیفتگان آزادی و طالبانافتخار و سربلندی را به سوی محور این عنصر آزادی بخش و کانون رهایی آور متوجّهساخته است. بنیان گذار این نهضت مقدّس، همواره مصباح هدایت و سفینة نجات وکانون عزّت و شرف و محور کرامت انسانی بوده و خواهد بود.حادثة جان سوز کربلا تاکنون مشعل فروزان محافل شیعه و عامل محرّک مجامعآنان در طول قرون و اعصار و در گسترة نسلها و اجیال و تودهها بوده است. در آینده نیزهم چنان نوربخش و الهام بخش امت اسلامی و ملل جهانی باقی خواهد ماند.
اکنون ما درصدد این هستیم که در حدود فهم و توان خویش از خصوصیّاتقهرمان اصلی این حادثة بزرگ و از ویژگیهای منحصر به فرد او سخن بگوییم تا به رمزبقا و جاودانگی این حادثه بهتر و بیشتر پی ببریم، چون قهرمان اصلی این حادثه آنچنان در هالهای از عظمت و بزگواری قرار گرفته که هرگز نمیتوان به سادگی نظیری برآن تصوّر کرد و تشبیهی به آن قایل شد. این حادثه بزرگ آن چنان با باورهای اعتقادی،اجتماعی و انسانی مردم رقم خورده است که هرگز نمیتوان آن را از هم دیگر تفکیک وجدا نمود یا روزی به بوتة نسیان و فراموشی سپرد.مردم مسلمان جهان ؛ به ویژه شیعیان و دوست داران آن امام همام (ع) ، از آنروزهای نخستین وقوع این حادثه که در سال شصت و یک هجری به وقوع پیوست بهاهمیت سرنوشت ساز این حادثة جان سوز پی بردهاند و در راه تثبیت تاریخی آن، بهتحریر و نگارش و بازگویی درسهای عبرتآموز آن برآمدهاند؛ به حدّی که بخش اعظمیاز قفسههای کتاب خانة بزرگ اسلامی را به این امر مهمّ اختصاص داده و در ضبط و نگهداری آن با وسایل مختلف کوشیدهاند.
در بررسی عوامل اصلی این جاودانگی، بیش از هر چیز خصوصیّات روحی وعظمت شخصیّت وجودی قهرمان اصلی این حادثه، جلب توجّه میکند. درست است کهعوامل دیگری هم در این امر دخالت دارند، مانند: روحیّه ظلم ستیزی، کثرت مظالمدیگران در حقّ اهل بیت (ع) ، روش تبلیغ دین و اتخّاذ شیوه و راه و رسم خاصّاهلبیت(ع) ، ولی عظمت روحی امام (ع) و خصوصیّات اخلاقی او تمام این عوامل راتحت الشعاع خود قرار میدهد. رمز جاودنگی هم در آن امور نهفته است.حسین بن علی (ع) واجد تمام خصوصیّات یک فرد کامل تربیت یافتة آییناسلام بود، بلکه او أسوه و قدوة خداجویان جهان به شمار میرفت. در وجود او تمامنشانههای یک شخصیّت بارز اسلامی موج میزد.
در وجود مبارک او، تمام صفات کمالی و ارزشی از قبیل: آزادگی، جوانمردی، شرف،شهامت، شجاعت، صفا، وفا، صبر، پایداری، استقامت، مروّت، عظمت روحی، کرامتنفس، عزم استوار، ارادة قوی، عزّت نفس و مناعت طبع بود، ولی در بین تمام این صفاتبرجسته و ملکات نفسانی، خصوصیّت عزّت نفس و مناعت طبع از تمام ویژگیهای آنحضرت، برجستهتر و شاخصتر مینماید و ما در این جا میخواهیم اندک توفقّی در برابراین ویژگی آن بزرگوار نموده باشیم و کمی به تدبّر و تأمل و تتّبع بنشینیم تا در حدّ فهمخویش، به یکی از رموز جاودانگی قیام ابی عبدالله الحسین (ع) پی برده باشیم. چونتمام این آوازها مرهون آن صفت عالی و رهین آن ویژگی والای نفسانی و روحیّه ممتاز ومنحصر به فرد اوست که توانسته است طالبان کمال و عاشقان تعالی و تحوّل روحی را بهسوی کعبة آمال خود جذب کند و خود در مغناطیس فضیلت و در محور قطب دائرهانسانیّت، گام نهد.آری، این عزّت نفس و مناعت طبع عالی او بود که توانست او را از ورود بهحقارتها و رذالتها حراست کند. او و این گنجینة نفیس درونی او بود که توانست رضایخدا را بر تمام خشنودیها، شادیهاترجیح دهد تا از خاک به افلاک و از ملک به ملکوتاعلی برساند و او را با ملکوتیان، هم نوا و هم شأن و هم رتبه سازد.
اینک به توضیح تحلیل عزّت نفس و مناعت طبع پردازیم. نخست آن کلمه را درکلام خدا بررسی میکنیم:آن جا که خداوند متعال، خود و رسول و مؤمنان خویش را با آن صفت عالیهمیستاید و میفرماید:(ولله العزّة ولرسوله و للمؤمنین المنافقون لایعلمون) ؛ عزّت وبزرگواری از آنِ خدا و رسول خدا و مؤمنان میباشد ولی منافقان نمیدانند. و چه میفهمندکه عزّت چیست؟ و عزیز واقعی کیست؟
عزّت در مقابل ذلّت، بالا گرفتن مقام شامخ روح، آلوده نساختن آن با مطامع پستدنیوی و حراست نفس از آلوده شدن با زخارف ناچیز مادّی است.فرد عزیز کسی است که خود را از پستی، حقارتها، دنائتها دور نگه دارد و آنچهبرخلاف شأن رفیع نفس نفیس اوست به جا نیاورد و هرگز تن به پستی و خواریای کهپایینتر از شأن و مقام اوست انجام ندهد ؛ خواه در امور دینی باشد یا امور دینی. این کلمهدر میان واژهای اخلاقی و فضیلتی و معنوی آن چنان از شأن و اعتبار والایی برخورداراست که خداوند متعال این کلمه و اشتقاقات آن را از قبیل: عزّ، یعزّ، أعزّ، عزیز، عزّت رادقیقاً یکصد و نوزده مرتبه در قرآن مجید به کار برده است این اهتمام خاصّ الهی نشانمیدهد که این صفت اخلاقی از پیامهای خاصّ و عزّت بخش و سعادت آفرین کتابآسمانی میباشد.امام حسین (ع) ـ که خود تربیت یافتة قرآن و بزرگ مروّج و مبلّغ آن بود ـ اینصفت کمالی را از آن مبدأ وحی و منشأ حیات روحی دریافت نموده است و خود در تماممراحل زندگی پای بند فرمانهای عزّت نفس و بلندی طبع و آقایی و سیادت روحی بودهاست و در تمام مراحل حیات، مقیّد به رعایت اصول آن بوده است.
آیین اسلام، حفظ عزّت و کرامت انسانی را در تمام مراحل زندگی مدّنظر قرار دادهو تخلّف از آن را پایینتر از شأن و اعتبار یک مسلمان واقعی دانسته است، مثلاً فقهایاسلام در باب تهیّة آب وضو، در جایی که تهیّه آب، مشکلاتی دارد فرمودهاند: فرد نمازگزارمیبایست قبل از انجام فریضة نماز به هر ترتیبی آب به دست آورد و وضو بسازد. اگرتهیّة آب نیاز به تفحّص و گشتن در حول وحوش و اطراف خویشتن باشد باز لازم است تاچند میل تفحصّ نماید و اگر نیازمند پرداخت پول هم بوده باشد و طرف نیز توان پرداختآن را داشته باشد میبایست پول بپردازد تا مجبور به تیمّم نگردد، ولی اگر تهیّه آبنیازمند تمنّی و خواهش از یک فرد لئیم و خسیسی باشد که صد در صد احتمال پذیرشداده نمیشود فقهای اعلام بالاتّفاق فرمودهاند: لازم است تیمّم نماید و از فرد لئیمدرخواست رفع نیاز ننماید. فقها به این آیه استدلال کردهاند: (ولله العزّه و لرسوله وللمؤمنین.)فرد مؤمن و خداجوی نمیبایست عزّت و اعتبار و شأن خود را ذلیل و خوار سازد،هر چند در ارتباط با یک عمل عبادی و در ارتباط با مقام بندگی ستایش الهی بوده باشد. اینک نمونه هایی از اعمال و موارد زندگی امام حسین (ع) که عزّت و بزرگواری در آنهاموج میزند و سرشار از بلند نظریها است بازگو مینمائیم.
نوشتهاند: « بین امام حسین (ع) و معاویه در مورد قطعه زمینی واقع در «ذیمروه» اختلافی رخ داد. معاویه میخواست حقّ آن حضرت را نکول کند، ولی حسین (ع) باآن خصلت حق جویی و حقطلبیای که داشت حاضر نبود که زیر بار زور و تعدّی رود. لذاخطاب به معاویه فرمود: باید یکی از سه پیشنهاد مرا بپذیری: یا حق مرا خریداری کنی یاآن را به خود من برگردانی یا میان من و خود ابن عمر یا زبیر عوّام را داور قرار دهی و اگراین پیشنهادها را قبول نکنی آن گاه شمشیر خود را کشیده و از مردم دعوت به « حلفالفضول» مینمایم.سپس حسین بن علی (ع) از مجلس معاویه با خشم و غضب بیرون رفت. معاویهکه از اخلاق و شجاعت و شهامت و عزّت نفس او با خبر بود پیغام داد که من زمین را از تومیخرم. قیمت آن را دریافت نما!».فرهاد میرزا میافزاید: عبدالله بن زبیر پیش معاویه آمد و از حسین(ع) تأیدیهگرفت؟ و امام پیشنهاد نخستین خود راپذیرفت و زبیر مزرعه را فروخت و به حضور امامآمد و گفت کسی بفرست تا قیمت آن را از معاویه دریافت نماید.»
امام (ع) پس از هلاکت معاویه به مجلس فرماندار مدینه برای بیعت با یزیداحضار شد تا با یزید بیعت کرده و بر اطاعت او گردن نهد. او در آن مجلس که جمعی ازبنیاعمام و فرزندان و برادران نیز همراه او بودند: صریحاً بیعت یزید را نپذیرفت و بامروان بن حکم سخت برخورد نمود و فرمود: آیا شخصی در شرایط من، رواست که با فردشرابخوار و متظاهر به فسق و فجور بیعت نماید؟ امام (ع) با تندی آن مجلس را ترکفرمود وعازم مکّه گردید تا راه را جهت وصول به مقصد خویش هموار سازد. از سخنان آنبزرگوار در آن مجلس آمده است:« انّا اهل بیت النّبوّه، و معدن الرسالة، بنا فتح الله، و بنا ختم یَزیِدٌ فاسق فاجر،شارب الخمر، قاتل النفس المحترمه یُعلنُ بالفسق و الفجور، مثلی لایبایع مثله و لکننصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون أیّنا أحق بالبیعه و الخلافة؛ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم خداوند به نام و احترام ما دفتر خلقت را باز گشودهاست و با نام ما هم ختم میفرماید. یزید فرد فاسق، شراب خوار علنی و قاتل مسلمانانبیگناه میباشد، مسلمانانی که اسلام خون آنان را محترم شمرده بود. او شخص متجاهربه فسق و گناه است و فردی در رتبت و منزلت من با چنین فرد فاسق و فاجری بیعتنمیکند. شب را به روز برسانیم و تأمل و اندیشه در عواقب امر نمائیم تا ببینیم کدام یکسزاوار بیعت و مقام خلافت هستیم؟»
ابن هشام مینویسد: بین حسین (ع) و ولید بن عقبه در خصوص مالی اختلافیرخ داد. ولید حاکم مدینه بود و میخواست از قدرت خود سوء استفاده نماید. و حقّ امام راضایع سازد. حسین (ع) به او گفت: به خدا سوگند! اگر از قدرت و اعتبار خود استفاده کنیشمشیر میکشم در مسجد پیامبر خدا(ص) مردم را به « حلف الفضول» فرا میخوانم.عبدالله بن زبیر که پیش ولید نشسته بود از حسین (ع) حمایت کرد و گفت: به خدا قسماگر حسین دعوت به حلف الفضول نماید من هم شمشیر خود را به نفع او از غلاف بیرونمیک�%B
از زمان شهادت حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) در صحرای کربلا تا به امروز، عالمتشیع، سوگوار و ماتم زده مظلومیت حق جویان عرصة عاشورا است؛ راد مردانی که ردفراسوی انسانیت گام نهادند و به پاس داشت عدالت، شرافت، حریت و هر آنچه مضموندین خداست، از جان خود گذشتند؛ شهیدانی ملکوت نشین که با نثار خون خود، نام و یادحق را بر گسترة تاریخ حک کردند؛ عاشقانی که بر استر عقل سوار شدند و با اکسیر عشق،مس وجودشان را طلا ساختند و عروج به عرش الهی را بر ماندن و فسیل شدن در خاکدان بیاعتبار دنیا برگزیدند.امام حسین (ع) استوانة حق و حقیقت و تبلور مجموعهای تمام از فرهنگ تعالیبخش انسانی برای همه دوره هاست.ذکر و یاد نهضت حسینی، بیان نامهای است از قداست حقیقت و عدالت، واعتراضی است به هتک حرمت حریم کبریا، و دفاعیهای است از جبهة اهل بیت عصمت وطهارت (ع) و اولیای دین خدا، بازتاب عشق به همة انبیای الهی و خاندان وحی است،نمایان کنندة مهر نبوت بر حقانیت زعامت و حکومت ستم کشان تاریخ است، نقش بندصلابت، غیرت، آزادگی و شجاعت انسان در تجلی گاه ایمان است، و بر افراشتن پرچمخداخواهی و آزادمنشی، در گسترة روزگار است.
در فرهنگ تشیع و از زاویة نگاه اهل بیت عصمت و طهارت (ع) ، حادثة جان گدازعاشورای حسینی و شور نینوایی کربلا، عظیمترین واقعة تاریخ و عالیترین دانشگاهبرای تربیت بشر است.حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) امام سوم شیعیان، شهید سرزمین کربلا و «ثارالله»است که نهضت عظیم عاشورا، بر محور فداکاری و جان فشانی او شکل گرفت و تاریخحیات انسان را از حماسه و ایثار سرشار کرد و عالیترین درس عزت و افتخار و آزادگی رابه نوع انسان عرضه داشت و با نثار خون حیات بخش خویش، نهال نوپای اسلام راآبیاری کرد و برای تاریخ، حجت حقطلبی و بیداری را بر امت محمد (ص) اتمام نمود.کربلا پس از شهادت امام حسین (ع) و یارانش، کانون الهام و اشراق شد و قیامبرای عدالت و آزادگی از هر آنچه ناراستی است، از سرچشمة عاشورا جوشید.در فرهنگ شیعی، عاشورا روز مصیبت عظمی است که در آن بزرگترین فاجعةتاریخ رخ داده و عظیمترین ستمها بر خاندان پیامبر (ص) رفته است.شیعه بر آن است که اهل جنت در این روز به عزای حسینی مینشینند و درمصیبتی که بر آل محمد (ص) رفته است، میگریند. عاشورا، تجلی درگیری و رویاروییحق و باطل و روز فداکاری و جانبازی در راه عقیده و ایمان است.
رئیس مذهب ما حضرت امام جعفر صادق (ع) ، امام زمان(عج) را که برای تحققنهایی حقیقت اسلام و اتمام و اکمال عملی دین خدا ظهور خواهد کرد، خون خواه حضرتامام حسین (ع) معرفی میفرماید.حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع) فرموده است که:«در جاهلیت، حرمت ماه محرم را نگاه میداشتند و از جنگیدن خودداریمیکردند، اما ظالمان، در محرم، خونهای ما را ریختند و حرمت ما را شکستند و فرزندانو زنان ما را اسیر کردند و خیام ما را آتش زده و به غارت بردند و حرمت پیامبر (ص) را دربارهذریهاش رعایت نکردند.»این منطق آل الله : است که پیدایی اسلام محمدی (ص) و بقا و تداوم آن،حسین (ع) است، یعنی نهضت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) دین پیامبر (ص) را احیامیکند و چه بسا در توصیف این حقیقت هیچ بیانی رساتر از فرموده پیامبر خدا (ص) نیست که فرمود:«حُسَیْنٌ مِنّی وَاَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»حسین، از رسول خدا است و رسول خدا از حسین!
آری، همة مرام و فرهنگ و منش امام حسین (ع) ، ناشی از ذوب شدن او در دینمحمدی (ص) است، و دین محمدی (ص) نیز با قیام امام حسین (ع) و شهادتش تفسیر شدو هم چون برنامهای عملی و مجسم، برای تاریخ، در منظر ره پویان حقیقت و عدالت قرارگرفت.آل الله : ، حسین (ع) را چلچراغ هدایت و کشتی نجات امت، توصیف فرمودهاند؛زیرا فرهنگ حسینی، هویت بارز آزادی و آزادگی است.نهضت عاشورا، حادثهای است که در بستر تاریخ ظهور میکند اما در متن آنمضمونها مفهوم هایی نهفته است که آن را از همة حوادث و وقایع خون بار تاریخ،متمایز میسازد. تجلی فرازهای انسان ساز نهضت عاشورا، زلال زندگی بخشی است کهدر گسترة تاریخ حیات اسلام، در رگهای مردم جاری گشته و جاودانگی حقیقت، حقانیتامامت، شرافت، عزت، حریت، عبودیت، عدالت و همة شاخصهای دیگر دین خدا رابرای بشریت تضمین میکند.امام حسین (ع) و عاشورای او، مظهور کدام یک از خصلتهای عالی انسانینیست؟او معلم حریت، اسوه جهاد، الگوی عبودیت، هوادار محض حقیقت، مظهور کاملعزت و شرافت، استاد و مدرس رأفت و گذشت، و ره پوی عدالت و مروت است.محرم و اوج آن، تاسوعا و عاشورای حسینی، دانشگاه عظیمی است که بشر تشنهدر تاریخ، میتواند از آن ایثار و از خود گذشتگی، عظمت و عزت، افتخار و شرافت، علم واندیشه، بخشش و فداکاری، شیوایی و فصاحت، دلاوری و شجاعت، فروتنی و تواضع،حلم و متانت، تعاون و دستگیری، ظلم ستیزی و عدالت و... را فرا گیرد.
ما در این سخن کوتاه برآنیم تا جرعه هایی از اقیانوس بیکران عبودیت و بندگیحضرت ابا عبدالله الحسین (ع) را که در حریت و آزادگی آن امام همام در عرصة کربلا،تبلور و ظهوریافت، نوش کنیم و از میان همة فضیلتهای انسانی که در کربلا رقم خورد،این سجیة عالی تربیتی را ـ که به نظر نگارنده این سطور، ریشه و بنیان همة فضایلانسانی است ـ مطالعه کنیم.
امام حسین (ع) را به درستی «سرور و سالار آزادگان جهان» نامیدهاند. آزادگیشأنی از مراتب عالیه انسانی است که جز با مجاهدت نفسانی، ریاضت و تهجد به دستنمیآید. انسانی که در تعلقات دنیوی و وابستگیهای نفسانی اسیر است، هرگز نمیتواندرد مسیر عقیده و آرمان عدالت، از جان خویش درگذرد.انسانی که در مردار دنائت دنیا مانده و گندیده و روزگاری را در پی سراب هواها وهوسها به این سو و آن سوی دویده و برای گذران زندگی، به رنگ و ریا متلون شده، اسیرنان و نام است، چگونه میتواند از این همه بندها و دلبستگیها برهد؟جبهة حسین (ع) ، قبل از آن که جبهة ازادی خواهی در عرصة سیاست باشد،جبهة سلوک الی الله و بندگی خداست. رزمندگان این جبهه، دیر زمانی است که در مکتبعشق به خدا، مراتب کمال را پیمودهاند و با بندگی کمال مطلق، به کمال انسانیمتصفشدهاند.بندگی خدا، آزادی از اسارت هوا و هوسو دنیاست و بندة خدا، بندگی غیر را برنمیتابد. خورشید حقیقت، آن گاه که در جان آدمی درخشید، منظرش را تا افقی لایتناهیمیگسترد و جانش را هر چند که در زندان تن اسیر باشد، به فراسوی مادیت ره سپارمیکند. انسانی این گونه، هرگز نمیتواند گوهر وجودش را به پای سفلگان بریزد، فریبدنیا خورد و آخرت را که تجلی گاه اسرار خداست، به متاعی قلیل و بهایی ناچیز، بفروشد.
آزادی در مکتب حسین (ع) صرفا یک اراده سیاسی نیست بلکه محصول تربیتینفسانی و مجاهدتی ایمانی است. حسین (ع) فرزند آن امامی است که حریت علوی رااین گونه به تصویر میکشد:«اَلا'' حُرٌّ یَدَعُ ه''ذِهِ اللّ''م''اظَةَ لاَهْلِه''ا؟ اِنَّهُ لَیْسَ لاَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةِ، فَلا'' تَبیعُوها اءلاّ''بِه''ا ؛آیا آزادهای نیست که این خردة طعام در کام دنیا را دور بریزد و برای آنان که در خورآنند، وانهد؟جانهای شما را بهایی جز بهشت جاودان نیست، پس جز بدان مفروشیدش.»نتیجة منطقی این آرمان، چیزی جز این نیست که:«وَلا'' تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَقَدْ جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً ؛ بندة دیگری مباش، زیرا که خداوند، تورا آزاد آفریده است.»مبنای تربیت دینی، شکلگیری شخصیت انسان در بستر حریت و ازادگی است.کمالات انسانی جز از ره گذر بریدن بندهای تعلق و زنجیرهای دل بستگی و وابستگی بهدنیا به دست نمیآید، پس ملاک و محک عبودیت، حریت و آزادگی است. کمال تربیتدینی، این است که بندة خدا، او را سر حریت عبادت کند و از ترس دوزخ و یا طمع جنت وحور و نعیم نیز ازاد باشد. جالب توجه است که این سخن را هم مولای موحدان، علی (ع) وهم فرزندش امام حسین (ع) فرمودهاند که:
«اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً، فَتِلْکَ عِب''ادَةُ التُّج''ارِ، وَاِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْکَعِب''ادَةُ الْعَبیدِ، وَاِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِب''ادَةُ الاَحْر''ارِ وَهِیَ اَفْضَلُ الْعِب''ادَةِ؛ هماناگروهی، خداوند را از سر طمع و رغبت به بهشت میپرستند، پس این عبادت تاجراناست و گروهی او را از ترس دوزخ میپرستند، پس این عبادت بردگان است و قومی دیگر،خدای را از سر شکر و سپاس عبادت میکنند، پس این عبادت آزادگان است که برترینعبادت است.»
پس در عبودیت نیز مراحل و مراتبی است که ملاک و معیار آن، جز حریت وآزادگی نیست؛ هر چند این حریت، آزادی از طمع بهشت و یا ترس از دوزخ باشد.در منطق حضرت اباعبدالله الحسین (ع) ، حریت و آزادگی، از پای گاه عبودیتآگاهانه میجوشد؛ چنانچه فرمود:«اَیُّهَا النّ''اس، اِنَّ اللهَ ـ جَلَّ ذِکْرُهُ ـ م''آ خَلَقَ الْعِب''ادَ اِلاّ'' لِیَعْرِفُوهُ فَاِذ''ا عَرَفُوهُ عَبدُوهُ فَاِذ''اعَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِب''ادَتِهِ عَنْ عِب''اَدَة مَنْ سَو''اهُ؛ ای مردم، خداوند ـ که یادش بزرگ است ـبندگان را نیافرید مگر برای این که او را بشناسند، پس چون اور ا شناختند، بندگی اشکنند، پس آن گاه که او را بندگی کنند، از بندگی غیر او بینیاز گردند.»امام در این حدیث شریف، تصریح میفرماید که ازادگی، از عبودیت، و عبودیت ازمعرفت و خود آگاهی سرچشمه میگیرد.در فهم مراتب عبادت پیشگی امام حسین (ع) ، مضامین عالیة دعای عرفة آنحضرت ما را بس تا ریشة غیرت دینی و آزاد منشی او را دریابیم؛ تعابیر شگفتانگیز او درعظمت حضرت حق و بیاندازهای اسمای حسنای او و بیکرانگی نعمت هایش، نشانةتموج خشیتی از پروردگار، در روح و جان اوست که با وجود آن، دل سپردن به غیر و کرنشکردن در برابر دیگران بیمعناست.
تنسک و عبادت پیشگی، آن چنان با جان امام حسین (ع) آمیخته است که حتیدر عرصة کربلا نیز نمیتواند از شیفتگی به نماز و تلاوت قرآن، بنابر ضرورت اوضاع،اغماض کند. در عصر تاسوعا، آن گاه که در محاصرة کامل قرار گرفت و دشمن خود رابرای حملة نهایی آماده کرد، عباس بن علی (ع) را فرستاد تا آنان را متقاعد کند که جنگرا به روز بعد موکول کنند و شبی را فرو گذارند تا او و یارانش، آن شب را به نماز و تلاوتقرآن سپری کنند و فرمود:«فَهُوَ یَعْلَمُ اَنّی قَدْ کُنْتُ اُحِبُّ الصَّلا''ةَ لَهُ وَتِلا''وَةَ کِت''ابِهِ وَ کَثْرَةَ الدُّع''اءِ وَالاِسْتِغْف''ارِ؛ خدا میداندکه من نماز گزاردن و تلاوت قرآن و کثرت دعا و طلب آمرزش را چقدردوستدارم.»عباس (ع) با انان سخن گفت و آن شب را مهلت گرفت.امام حسین (ع) و یارانش، تمام شب را به نماز و نیایش و طلب آمرزش گذراندند.صدای راز ونیاز آنان، تا بامداد، همچون هم همهای که از کندوی زنبور عسل بهگوش میرسید، در دشت کربلا شنیده میشد، گروهی در رکوع بودند و برخی در سجده وجمعی ایستاده و دیگران نشسته، خدای را عبادت میکردند.آخرین جلوه تنسک و عبادت پیشگی در عرصة کربلا، نماز حضرت ابا عبدالله ویارانش در ظهر عاشورا بود که در گرما گرم پیکار، به نماز ایستاده و در زیر باران تیر و نیزه،نشان دادند که آزادگی و حریتشان از سرچشمة عبودیت خدا سیراب شده است.
و اما جبهة یزید، ابن زیاد و عمر بن سعد، جبهة اهل دنیاست، آنان که به دنیاخواهی و لذتطلبی خو کرده اندو نمیتوانند از زخارف دنیا دست بکشند آنان قبل از آنکه در این عرصه، رویاروی آل الله (ع) بایستند، در غل و زنجیر متاع دنیا و هواها و هوسهاگرفتار شدهاند.در زیارت اربعین حضرت ابا عبدالله میخوانیم که:«... وَقَدْ تَو''ازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْی''ا وَب''اعَ حَظَّهُ بِالاَرْذَلِ الاَدْنی'' وَشَری'' آخِرَتَهُبِالثَّمَنِ الاَوْکَسِ وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّی'' فی هَو''اهُ...؛... آنان که در مقابل حسین (ع) هم دست شدند، کسانی بودند که دنیا فریبشان دادهبود و بهرة خود را در ازای بهایی ناچیز فروختند و آخرت خود را به ثمنی اندک از دستدادند، طغیان کردند و خود را در اسارت هوا و هوس، سرنگون ساختند...»بنابراین آزادگی و ازادی خواهی، صرفا اراده و تصمیم عارضی سیاسی نیست بلکهمنشی است که از مبانی جهان بینی توحیدی سرچشمه میگیرد. حریت شاخصی استکه صدق و راستی انسان را در مراتب توحید و عبودیت حق تعالی، آشکار میسازد و درعرصة ابتلا و امتحان، سره را از ناسره باز مینمایاند.
حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) بارها و بارها، از آ�