وهابیت نماد صهیونیسم اسلامی!

اگر محمد بن عبدالوهاب را موسس فرقه وهابیت بدانیم، باید ابن تیمیه(تقی الدین ابوالعباس احمد بن شهاب الدین عبدالحلیم بن مجد الدین عبدالسلام بن عبدالله بن ابی القاسم محمد بن الخضر بن محمد بن الخضر الحرّانی الدمشقی الحنبلی) را نیز نظریه‌پرداز این فرقه دانست.

 

در واقع ایشان توانست به تفکراتی که در مورد مذمتِ سرکوب‌هایی که در مورد رسول الله(ص) بوده است انسجام بخشد؛ به نحوی که حتی اهل سنت نیز متوجه این گونه مباحث نشوند. منتها بهترین راهکار برای مطرح کردن چنین مباحثی، جبهه گرفتن در مقابل تشیع بود تا خویش را قهرمان مبارزه و مقابله با شیعیان نشان دهد.

 

 

در ادامه وقتی توانست خود را به عنوان نماد مبارزه با تشیع معرفی کند، شروع به انحرافات نمود. نمونه برعکس این مورد را نیز اکنون در رسانه‌های به ظاهر طرفدار تشیع مشاهده می‌کنیم. در شبکه‌ای به نام اهل بیت، مجری و کارشناس روحانی آن با نام «الهیاری» که به مناظره با اهل تسنن می‌پردازد، مسلمانان را به سه دسته تقسیم می‌کند. اول، جماعت عمریه(اهل سنت) دوم، جماعت شیعه(شیعیان) و سوم، جماعت دجالیه(شیعیان طرفداران جمهوری اسلامی!) در ادامه نیز بعد از این که توانست خود را نماد دفاع از حریم اهل بیت معرفی کند، به انحراف و توطئه می‌پردازد.

 

برای مثال ایشان بدترین توهین‌هایی که حتی اهل سنت به مراجع عظام شیعه نکرده بودند را به آن‌ها نسبت می‌دهد؛ توهین‌هایی به آیت الله بهجت، آیت الله سیستانی و حتی رهبری معظم انقلاب انجام داده است که هیچ‌گاه قابل تصور نیست. در واقع می‌توان گفت هر کسی که از وحدت صحبت کرده، از تیر هتاکی‌های این شخص در امان نمانده است. شبکه مشابه دیگری نیز در همین عرصه و با هدفی مشترک فعالیت می‌کند که «فدک» نام دارد. با بررسی عقاید وهابیت و نظریه پرداز و موسس این فرقه یعنی ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و همچنین مطالعه کتاب مقدس، به خصوص عهد عتیق، به تشابهاتی در عقایدِ این دو تفکر می‌رسیم که این مقاله حدالامکان سعی در بازگویی تشابهات این دو تفکر، نه از حیث مبناء و بنیان، بلکه از جهت اعتقادات و تفکرات ایشان دارد.            

 

چرا به ایشان ابن تیمیه گفته می‌شود؟


مطلبی که پژوهش گران این عرصه بدان نپرداخه و کمتر مورد توجه قرار داده‌اند، نسب ابن تیمه است که با فهم ریشه‌ نسب او، می‌توان از دلیل و انگیزه ظهور چنین فردی و به تبع آن چنین فرقه‌ای مطلع شد. مطلب معمول و جا افتاده‌ای که در این مورد وجود دارد، چنین است که پدر یا جد مادری وی در سفر حج در تیما، دخترکی زیباروی را دید و هنگامی که از سفر به وطن بازگشت، دختر نوازد خویش را شبیه آن دختر تیمایی یافت؛ پس او را تیمیه نامید. در حالی که همه می‌دانند تیما سرزمین یهودیان در شمال مدینه بود و این موضوع در تورات، کتاب اشعیای نبی، باب 21، آیات 13 تا 15 و کتاب ایوب، باب 6 آیه 19 و همچنین کتاب ارمیا، باب 25 آیه 32 نیز ذکر شده است.

 

در واقع اینان یهودیانی بودند که برای یافتن پیامبر اسلام(ص) وارد مدینه شده و در شمال این شهر استقرار یافته بودند. در نتیجه اصل و نسب ابن تیمیه حرانی، به همان یهودیان شمال مدینه باز می‌گردد که نه تنها نمی‌توان برای مطالعه عقایدِ وهابیت و فهم تشابهات آن با یکسری عقاید نقل شده در تورات چشم پوشی کرد، بلکه در واقع فهم این قضیه، امری لازم در مو شکافی این فرقه خواهد بود. 

 


 
طریقه ورود عقاید یهود به دین اسلام


عقاید یهودیت به دو شکل وارد اسلام شد؛ اول یهودیان شمال مدینه که احادیث جعلی وارد کردند. دوم یهودیانی که به مرور زمان در طول سالیان آمدند و تورات را ترسیم نمودند. در رابطه مورد اول، می‌توان برای نمونه یهودیان مسلمان شده‌ای همچون ابوهریره، کهب الاحبار، سرجنز و... را نام برد که در دستگاه خلفای اسلامی حضور داشتند. تربیت چنین افرادی برای حضور در مراتب بالای حکومتی، تنها مختص زمان و دوره‌ای خاص نبوده و همچنان تا به امروز نیز شاهد این موضوعات هستیم. برای مثال می‌توان به یهودیان مخفی مارانوس اشاره کرد که وارد در دستگاه حکومتی خلفای عثمانی شده و مقدمات فروپاشی این امپراتوری عظیم را پدید آوردند. 
نمونه دیگر در زمان خشایار شاه، شاهد حضور فردی یهودی به نام مردخای در دستگاه پادشاهی خشایار شاه هستیم که ایشان با فراهم کردن حضور برادرزاده خویش به نام «استر» در کنار شاه ایران و انتخاب او به عنوان همسر، بساط کشتار 70 ملیون ایرانی را بنیان نهاد که البته این موضوع نیز به عنوان بخشی تفصیلی در کتاب مقدس ذکر شده است.(کتاب مقدس، بخش استر)
 
یا نمونه دیگر، سیستم پیشرفته‌تر با نام فراماسونری است که بنیان گذاران آن یهودیان هستند که از این دست شبکه‌ها در طول تاریخ به طور فراوان قابل مشاهده دارند که می‌توان به انجمن‌هایی همچون ایلومیناتی، شورای سیصد، کمیته 13 نفره، اسکال‌اندبونز و... نیز اشاره کرد. این انجمن‌ها به صورت مخفی با ساخت نمادهایی برگفته از مصریان باستان، در سراسر جهان انتشار یافته و افردای از ادیان مختلف را وارد این شبکه‌ها کرده‌اند که با مجموعه‌ای از نمادها با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و یکدیگر را به هم معرفی می‌نمایند. دلیل الگو پذیری این انجمن‌ها از مصریان باستان، به دلیل حضور اسباط بنی اسرائیل و فرزندان ایشان در جمع تمدن آن زمان مصر است.

 


 
در نتیجه حضور چنین افرادی در دوره و زمان حاضر نیز جای تعجب ندارد. از این رو به قول همسر قرضاوی یکی از مفتیان وهابی عربستان می‌پردازیم که این مهم را برای ما روشن می‌کند. به گفته ایشان: «دلیل طلاق من از همسرم به علت تردد بیش از حد جاسوسان موساد به خانه‌ام بود!» پس تصور تربیت یک شخص به عنوان عالم وهابی از سوی یهودیان، دور از ذهن نیست.
 
اما بیشترین بحث این مقاله در مورد دومین روش ورود اعتقادات یهودیان به دین اسلام است که در این رابطه به نقل از ابن خلدون تاریخ‌دان مشهور مسلمان استناد می‌کنیم که می‌گوید: تفاسیر اهل سنت از گفتارهای یهود و نصارا سرشار گشته و مفسران هم در این زمینه سهل انگاری کرده و کتب تفسیری را از این دست روایات پر کرده‌اند؛ در حالی که ریشه همه این روایات از تورات و خرافه بافی‌های یهود و نصارا سرچشمه گرفته است. همچنین مجددا می‌گوید: عرب صدر اسلام بهره‌ای از علم و کتابت نداشت. مطالب مربوط به آفرینش و اسرار هستی را از عالمان یهود یا اهل تورات یا نصارا همانند کهب الاحبار، وهب بن منبه و عبدالله بن سلام می‌پرسیدند.(تاریخ ابن خلدون مقدمه جلد1 صفحه 439)


متأسفانه این گونه مطالب در صحیح‌ترین کتب اهل سنت(صحاح سته) نیز رسوخ کرده است. به عنوان مثال حدیثی به نقل از ابوهریره در این کتب ذکر شده است که خداوند هر شب پس از گذشت یک سوم آن به آسمان فرود می‌آید و تا طلوع فجر ندا می‌دهد چه کسی مرا می‌خواند تا اجابت نمایم؟ و چه کسی از من طلب مغفرت می‌کند تا به وی عطا کنم؟ و چه کسی طلب بخشش می‌کند تا گناهانش را ببخشم؟(صحیح بخاری جلد 2 صفحه 47 حدیث 11245 و جلد 7 صفحه 149 حدیث 6321، صحیح مسلم جلد 2 صفحه 175 حدیث 1657)


کتبی از اهل سنت که روایات را نقل می‌کند نیز از این مطالب خالی نمانده است. برای نمونه روایتی است با این مضمون که خداوند پس از طلوع فجر، به عرشش صعود می‌کند!(فتح الباری جلد 13 صفحه 390، عمده القاری جلد 15 صفحه 59) جالب این است که خود اهل سنت از تفسیر این روایات سردرگم شده‌اند. این در حالی است که بسیاری از اهل سنت، جسمانیت خداوند را نقض کرده و گفته‌اند اگر کسی جسمانیت خداوند را قبول داشته باشد کافر است که از جمله می‌توان به کتبی از قبیل طبقات حنابله جلد2 صفحه 298، اعتقاد الامام ابن الحنبل صفحه 298، عقیده الاحمد الحنبل صفحه 210، تفسیر قرطبی جلد4 صفحه 14و اصول الدین صفحه 337 اشاره نمود.


اما متأسفانه وهابیت با طرح این‌گونه مباحث، توانسته است دو گانگی به وجود آورد که اهل سنت را نیز به سمت پذیرش عقاید خویش سوق می‌دهند. حاکم نیشابوری در حدیثی نقل می‌کند که مشرکین از پیامبر(ص) پرسیدند نسب خداوند به چیست؟ که خداوند به پیامبر(ص) فرمود: بگو لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد.

 

 

 

 

تشابهات اعتقادی یهودیت و وهابیت

 

در واقع این تشابهات را در عرصه اعتقادات وهابیت و یهودیت در 7 بخش دسته بندی و مطرح نمود.


1. جسمانیت خداوند


به نقل از ابن تیمیه می‌خوانیم: «در کتاب خدا، سنت رسول الله و همچنین گفتار صحابه نیامده است که خدا جسم نیست. نفی و اثبات جسمانیت خداوند، بدعت است و هیچ کس جسمانیت را نه اثبات کرده و نه رد کرده است!» (الفتاوی، جلد 5 صفحه 192) باید از ایشان سوال کنیم در گفتار هیچ یک از صحابه نیامده است که استفاده از تلفن همراه، هواپیما، چتر نجات و... چه حکمی دارد؟ پس حکم استفاده از این وسایل در این دوران چیست؟ حال چون صحابه از جسمانیت خداوند سخنی نگفته‌اند، باید نتیجه گرفت که خداوند دارای جسمانیت است؟ از طرفی خداوند در قرآن به این نظر پاسخ داده است و می‌فرماید: لیس کمثله شیء و همچنین لم یکن له کفوا احد! باید مجددا از ایشان سوال کرد که آیا مفهوم این آیات چیزی به غیر از نفی جسمانیت خداوند است؟


به نقل از کتاب مقدس: «موسی و هارون و ناداب و ابیهو با هفتاد نفر ازبزرگان اسرائیل از کوه بالا رفتند؛ خدای اسرائیل را دیدند. به نظر می‌رسید زیر پای او فرشی از یاقوت بود به شفافی آسمان گسترده شده. هر چند بزرگان اسرائیل خدا را دیدند، اما آسیبی به ایشان وارد نشد. آن‌ها در حضور خدا خوردند و آشامیدند!»(سفر خروج، فصل 24، آیه 9 و 10)
 
با توجه به اینکه کمپانی فیلم سازی هالیوود در دست یهودیان است و این یک امر طبیعی است، ایشان تفکرات و عقاید خویش را در قالب فیلم‌های سینمایی و سریالی به تصویر می‌کشند. در این‌گونه فیلم‌ها بارها مشاهده می‌شود که به خداوند جنبه مادی داده و جسمانیت خداوند را در قاب تصویر نمایان کرده‌اند. برای مثال در فیلم سینمایی جک و لوبیای سحر آمیز، مشاهده می‌کنیم که پسرک نوجوانی به نام جک پس از کاشتن لوبیای سحر آمیزی، توسط همان درخت لوبیا به بالای ابرها می‌رود و غولی(نمادی از خداوند) را به روی زمین می‌کشاند!
 
هیئت عالی افتای سعودی نیز در مورد جسمانیت خداوند این‌گونه منظور می‌دارد: «با توجه به اینکه جسمانیت خداوند در نصوص نه نفی شده و نه اثبات، مسلمان هم نباید آن را نفی کند یا اثبات؛ چون صفات خداوند توقیفی است!» این فتوا بر خلاف نظر ابن تیمیه است؛ زیرا ایشان به جدیت سعی در اثبات جسمانیت خداوند داشته است.

 

2. مو و لباس برای خداوند


ابویعلی، استاد ابن تیمیه از ابن عباس نقل می‌کند که پیامبر(ص) فرمود: «دیدم خدا را در حالی که جوان بدون ریش، موهایی بلند و پیچ پیچ داشت و بر شانه او زیور آلات قرمزی بود!» همچنین ابن تیمیه در اثبات و اجزای خداوند می‌گوید: «وقتی نام خداوند و صفات او به میان می‌آید، خداوند می‌گوید آنچه می‌خواهید برای من ملتزم شوید، من هم ملتزم می‌شوم غیر از ریش و عورت!» شهرستانی نیز به نقل از پیامبر(ص) این‌گونه می‌گوید: «با خداوند ملاقات کردم و با او روبوسی کردم؛ به من بوسه داد و دستش را میان شانه‌هایم نهاد و من سردی انگشتان خدا را احساس کردم!»

 

ابوبکر بن عربی نیز نقل می‌کند: «فردی که مورد وثوق من بود نقل کرد که ابویعلی(استاد ابن تیمیه) می‌گوید نسبت به آن چیزی که در صفات حق گفته شده است، از قول من بروید بگویید هر عنصری را جز ریش و عورت برای خداوند اثبات می‌کنم!»(طبع حدیثیه جلد3 صفحه 283، دفع شبهه تشبیه صفحه 95 و 130 در حاشیه)


ابویعلی ریش و عورت را از این نظر قابل اثبات نمی‌بیند؛ زیرا که هم در حدیثی و هم در تورات نقل شده است که خداوند ریش ندارد و همچنین از عورت خداوند نیز بحثی به میان نیامده است. در همین جهت تورات نیز به ترسیم خداوند می‌پردازد و نقل می‌کند: «آن‌گاه تخت‌هایی دیدم برای داوری برقرار شد و وجود ازلی بر تخت خود نشست. لباس او همچون برف، سفید و موی سرش مانند پشم، خالص بود. تخت او شعله‌ور بود و بر چرخ‌های آتشین قرارداشت!»(دانیال نبی، باب 7 آیه 9)

 

 3. نزول خداوند به روی کره زمین


ابن تیمیه می‌گوید: «هر شب خداوند به آسمان دنیا فرود می‌آید و می‌گوید: آیا کسی هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم و طالب مغفرتی هست من او را ببخشم و این کار را تا طلوع فجر انجام می‌دهد!» او می‌گوید: «کسی که نزول خدا از عرش را منکر شود یا به تأویل برد، بدعت‌گذارِ گمراه است!»(مجموع الرسائل الکبری، رساله یازدهم، صفحه 451) 


ابتدا باید در مورد تأویل نکته‌ای را بیان کرد که ابن تیمیه هر گونه تأویلی را بدعت می‌داند؛ زیرا به تبع روش استاد خویش عمل می‌کند؛ همچنان که ابویعلی استاد ابن تیمیه کتابی دارد با نام «ابطال التأویلات» با توجه به این سخن ابن تیمیه در مورد نزول خداوند به روی کره زمین در کتاب مقدس نیز شاهد همین ادعا هستیم. به نقل از تورات: هنگامی که ابراهیم در بلوطستان ممری سکونت داشت، خداوند بار دیگر بر او ظاهر شد. شرح واقعه چنین است: ابراهیم در گرمای روز بر در خیمه خود نشسته بود. ناگهان متوجه شد آن سه مرد به طرفش می‌آیند.

 

از جا برخاست و به استقبال آن‌ها شتافت. گفت: «ای سروران تمنا می‌کنم اندکی توقف کرده در زیر سایه این درخت استراحت کنید؛ من می‌روم و برای شستن پاهای شما آب می‌آورم.»(سفر پیدایش، باب 18 آیات 3 تا 5) شبانگاه یعقوب برخاست و دو همسر و کنیزان و یازده فرزند و تمام اموال خود را برداشته، به کنار رود اردن آمد و آنها را از گذرگاه یبوق به آن طرف رود فرستاد و خود در همان‌جا تنها ماند. سپس مردی به سراغ او آمده، تا سپیدهء صبح با او کشتی گرفت. وقتی آن مرد دید که نمی‌تواند بر یعقوب غالب شود، بر بالای ران او ضربه‌ای زد و پای یعقوب صدمه دید؛ سپس آن مرد گفت: «بگذار بروم چون سپیده دمیده است!»

 

اما یعقوب گفت: «تا مرا برکت ندهی نمی‌گذارم از اینجا بروی!» آن مرد پرسید: «نام تو چیست؟» جواب داد: «یعقوب» به او گفت: «پس از این، نام تو دیگر یعقوب نخواهد بود؛ بلکه اسرائیل؛ زیرا نزد خدا و مردم مقاوم بوده و پیروز شده‌ای!»(سفر پیدایش، باب 32 آیات 24 تا 28)
 
در نقل دیگری از تورات: «خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنی آدم بنا می‌کردند، ملاحظه نماید و خداوند گفت: همانا قوم یکی است و جمیع ایشان را یک زبان و این کار را شروع کرده‌اند و الآن هیچ کاری که قصد آن بکنند، از ایشان ممتنع نخواهد شد. اکنون نازل شویم و زبان ایشان را در آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند.» پس خداوند ایشان را از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده ساخت و از بنای شهر باز ماندند!»(سفر پیدایش، باب 11، آیه 4 تا 9)


در این مورد نیز می‌توان به فیلم سینمایی «جک و لوبیای سحر آمیز» اشاره کرد که شخصیت غول(نماد خداوند) از بالای ابرها از قصر خود(نمادی از عرش) توسط درخت لوبیا به روی زمین می‌آید. یا همچنین در سریال دیگری به نام «هابیت» مشاهده می‌شود که شخصیت‌هایی غول پیکری که در روی زمین حضور دارند، تنها تا زمان طلوع فجر می‌توانند آزادانه بر روی زمین حرکت کنند و در غیر این صورت با طلوع فجر اگر خود را پنهان نکنند، تبدیل به سنگ می‌شوند!
 

اکنون سوالی که در این قسمت پیش می‌آید، این است که با توجه به اینکه کره زمین به دو نیم کره تقسیم می‌شود که یک نیم کره شب و نیم کره‌ دیگر روز است، بر فرض این‌که خداوند شب هنگام به روی زمین نزول می‌کند، پس نیم کره‌ای که روز است چه می‌شود؟ آیا نیم کره‌ دیگر که روز است فاقد خداوند می‌شود؟ یا اینکه خداوندی که در قسمت شبِ کره زمین قرار دارد، پس چگونه می‌تواند در قسمت روز هم باشد؟ با این تفاسیر می‌توان نتیجه گرفت که خداوند در جو زمین گیر کرده و در بند است!

حماسه 9 دی، برگرفته از دانشگاه اربعین حسینی

9 دى، تجلى کل یوم عاشوراست
تاریخ اسلام پس از تشکیل حکومت اسلامى توسط پیامبر اکرم (ص) تاریخ جهان را متحول ساخت، اما پس از جریانات سقیفه بنى‏ ساعده و دور کردن على (ع) از ولایت و رهبرى امت اسلامى، حکومت اسلامى توسط بنى‏ امیه به انحراف کشیده شد و در دوران یزید بن معاویه این انحرافات به اوج خود رسید که امام حسین (ع) با یاران اندک خود مقابل حکومت فاسد یزید ایستاد و جریانات کربلا و عاشورا رقم خورد، جریاناتى که اسلام را مجدداً زنده کرد.فتنه‏ جویى و تهدیدات فرقه‏ هایى همچون وهابیت و سلفیون به ظاهر مسلمان علیه عتبات عالیات در کربلا و ساحت مقدس امام حسین (ع)، در طول تاریخ تأثیرى در عزم راسخ شیعیان براى حفظ حرمت محرم و عاشورا نداشته است.

پس از حکومت صفویه در ایران و حضور روحانیت شیعه و مردم مسلمان ایران در صحنه سیاست و حکومت، سنت محرم و عاشورا همواره به عنوان یک اصل و پایه در دیانت و حتى سیاست ایران بوده و این سنت نسل به نسل تا به امروز انتقال یافته و محترم شمرده شده است.به عبارتی باید ادعا کرد که عاشورای امام حسین (ع)، خط قرمز مردم ایران است.حفظ حرمت محرم و عاشورا براى ایرانیان همواره از تقدس و اهمیت بالایى برخوردار بوده است. سال 1342 و 1357 یادآور خاطراتى است که روحانیت و مردم در ایام محرم حماسه آفریدند و توانستند این حماسه را در 22 بهمن 1357 با پیروزى انقلاب اسلامى وتشکیل یک حکومت اسلامى شیعه در ایران به ثمر بنشانند.فرهنگ عاشورا یک قدرت نرم در جمهورى اسلامى ایران بوده که از پشتوانه مردمى، روحانیت و حکومت برخوردار است.

مقاومت در برابر ارتش بعث عراق چیزى جز اعتقاد به فرهنگ عاشورایى نبوده است و رزمندگان اسلام در طول 8 سال دفاع مقدس و اطاعت از ولى‏ امر خود با اقتدا به مولایشان توانستند در برابر یک دنیا مقاومت کنند و ارتش مجهز صدام را از مرزهاى پاک ایران بیرون برانند.عاشورا و ایام محرم در تاریخ شیعیان جهان و به خصوص در ایران یک فرهنگ ملى است.بنابر این حرمت‏ شکنى عاشورا و محرم براى مسلمانان و امت همیشه در صحنه ایران اسلامى امرى غیرقابل قبول و غیرقابل بخشش است که دل ملت ایران را به درد و خون آنان را به جوش مى‏ آورد. بى‏ شک 6 دى سال 1388 و توهین به ساحت مقدس امام حسین (ع) و رهبر کبیر انقلاب اسلامى امام خمینى (ره) و رهبر معظم انقلاب (مدظله العالى) دل مردم م

حسین‌ محور عزّت‌ و مصباح‌ هدایت‌

حماسة‌ جاویدان‌ عاشورا که‌ از بستر شن‌های‌ داغ‌ و سوزان‌ کربلا سرزد، همواره‌الهام‌ بخش‌ نهضت‌های‌ آزادی‌ بخش‌ و رهایی‌ گستر میلیون‌ها انسان‌ آزاده‌ و افراد وارسته‌در طول‌ تاریخ‌ اسلام‌ گردیده‌ است‌ و شور و شوق‌ آن‌ همواره‌ شیفتگان‌ آزادی‌ و طالبان‌افتخار و سربلندی‌ را به‌ سوی‌ محور این‌ عنصر آزادی‌ بخش‌ و کانون‌ رهایی‌ آور متوجّه‌ساخته‌ است‌. بنیان‌ گذار این‌ نهضت‌ مقدّس‌، همواره‌ مصباح‌ هدایت‌ و سفینة‌ نجات‌ وکانون‌ عزّت‌ و شرف‌ و محور کرامت‌ انسانی‌ بوده‌ و خواهد بود.حادثة‌ جان‌ سوز کربلا تاکنون‌ مشعل‌ فروزان‌ محافل‌ شیعه‌ و عامل‌ محرّک‌ مجامع‌آنان‌ در طول‌ قرون‌ و اعصار و در گسترة‌ نسل‌ها و اجیال‌ و توده‌ها بوده‌ است‌. در آینده‌ نیزهم‌ چنان‌ نوربخش‌ و الهام‌ بخش‌ امت‌ اسلامی‌ و ملل‌ جهانی‌ باقی‌ خواهد ماند.


اکنون‌ ما درصدد این‌ هستیم‌ که‌ در حدود فهم‌ و توان‌ خویش‌ از خصوصیّات‌قهرمان‌ اصلی‌ این‌ حادثة‌ بزرگ‌ و از ویژگی‌های‌ منحصر به‌ فرد او سخن‌ بگوییم‌ تا به‌ رمزبقا و جاودانگی‌ این‌ حادثه‌ بهتر و بیشتر پی‌ ببریم‌، چون‌ قهرمان‌ اصلی‌ این‌ حادثه‌ آن‌چنان‌ در هاله‌ای‌ از عظمت‌ و بزگواری‌ قرار گرفته‌ که‌ هرگز نمی‌توان‌ به‌ سادگی‌ نظیری‌ برآن‌ تصوّر کرد و تشبیهی‌ به‌ آن‌ قایل‌ شد. این‌ حادثه‌ بزرگ‌ آن‌ چنان‌ با باورهای‌ اعتقادی‌،اجتماعی‌ و انسانی‌ مردم‌ رقم‌ خورده‌ است‌ که‌ هرگز نمی‌توان‌ آن‌ را از هم‌ دیگر تفکیک‌ وجدا نمود یا روزی‌ به‌ بوتة‌ نسیان‌ و فراموشی‌ سپرد.مردم‌ مسلمان‌ جهان‌ ؛ به‌ ویژه‌ شیعیان‌ و دوست‌ داران‌ آن‌ امام‌ همام‌ (ع) ، از آن‌روزهای‌ نخستین‌ وقوع‌ این‌ حادثه‌ که‌ در سال‌ شصت‌ و یک‌ هجری‌ به‌ وقوع‌ پیوست‌ به‌اهمیت‌ سرنوشت‌ ساز این‌ حادثة‌ جان‌ سوز پی‌ برده‌اند و در راه‌ تثبیت‌ تاریخی‌ آن‌، به‌تحریر و نگارش‌ و بازگویی‌ درس‌های‌ عبرت‌آموز آن‌ برآمده‌اند؛ به‌ حدّی‌ که‌ بخش‌ اعظمی‌از قفسه‌های‌ کتاب‌ خانة‌ بزرگ‌ اسلامی‌ را به‌ این‌ امر مهم‌ّ اختصاص‌ داده‌ و در ضبط‌ و نگه‌داری‌ آن‌ با وسایل‌ مختلف‌ کوشیده‌اند.


در بررسی‌ عوامل‌ اصلی‌ این‌ جاودانگی‌، بیش‌ از هر چیز خصوصیّات‌ روحی‌ وعظمت‌ شخصیّت‌ وجودی‌ قهرمان‌ اصلی‌ این‌ حادثه‌، جلب‌ توجّه‌ می‌کند. درست‌ است‌ که‌عوامل‌ دیگری‌ هم‌ در این‌ امر دخالت‌ دارند، مانند: روحیّه‌ ظلم‌ ستیزی‌، کثرت‌ مظالم‌دیگران‌ در حق‌ّ اهل‌ بیت‌ (ع) ، روش‌ تبلیغ‌ دین‌ و اتخّاذ شیوه‌ و راه‌ و رسم‌ خاص‌ّاهل‌بیت‌(ع) ، ولی‌ عظمت‌ روحی‌ امام‌ (ع) و خصوصیّات‌ اخلاقی‌ او تمام‌ این‌ عوامل‌ راتحت‌ الشعاع‌ خود قرار می‌دهد. رمز جاودنگی‌ هم‌ در آن‌ امور نهفته‌ است‌.حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) واجد تمام‌ خصوصیّات‌ یک‌ فرد کامل‌ تربیت‌ یافتة‌ آیین‌اسلام‌ بود، بلکه‌ او أسوه‌ و قدوة‌ خداجویان‌ جهان‌ به‌ شمار می‌رفت‌. در وجود او تمام‌نشانه‌های‌ یک‌ شخصیّت‌ بارز اسلامی‌ موج‌ می‌زد.


در وجود مبارک‌ او، تمام‌ صفات‌ کمالی‌ و ارزشی‌ از قبیل‌: آزادگی‌، جوانمردی‌، شرف‌،شهامت‌، شجاعت‌، صفا، وفا، صبر، پایداری‌، استقامت‌، مروّت‌، عظمت‌ روحی‌، کرامت‌نفس‌، عزم‌ استوار، ارادة‌ قوی‌، عزّت‌ نفس‌ و مناعت‌ طبع‌ بود، ولی‌ در بین‌ تمام‌ این‌ صفات‌برجسته‌ و ملکات‌ نفسانی‌، خصوصیّت‌ عزّت‌ نفس‌ و مناعت‌ طبع‌ از تمام‌ ویژگی‌های‌ آن‌حضرت‌، برجسته‌تر و شاخص‌تر می‌نماید و ما در این‌ جا می‌خواهیم‌ اندک‌ توفقّی‌ در برابراین‌ ویژگی‌ آن‌ بزرگوار نموده‌ باشیم‌ و کمی‌ به‌ تدبّر و تأمل‌ و تتّبع‌ بنشینیم‌ تا در حدّ فهم‌خویش‌، به‌ یکی‌ از رموز جاودانگی‌ قیام‌ ابی‌ عبدالله الحسین‌ (ع) پی‌ برده‌ باشیم‌. چون‌تمام‌ این‌ آوازها مرهون‌ آن‌ صفت‌ عالی‌ و رهین‌ آن‌ ویژگی‌ والای‌ نفسانی‌ و روحیّه‌ ممتاز ومنحصر به‌ فرد اوست‌ که‌ توانسته‌ است‌ طالبان‌ کمال‌ و عاشقان‌ تعالی‌ و تحوّل‌ روحی‌ را به‌سوی‌ کعبة‌ آمال‌ خود جذب‌ کند و خود در مغناطیس‌ فضیلت‌ و در محور قطب‌ دائره‌انسانیّت‌، گام‌ نهد.آری‌، این‌ عزّت‌ نفس‌ و مناعت‌ طبع‌ عالی‌ او بود که‌ توانست‌ او را از ورود به‌حقارت‌ها و رذالت‌ها حراست‌ کند. او و این‌ گنجینة‌ نفیس‌ درونی‌ او بود که‌ توانست‌ رضای‌خدا را بر تمام‌ خشنودی‌ها، شادی‌هاترجیح‌ دهد تا از خاک‌ به‌ افلاک‌ و از ملک‌ به‌ ملکوت‌اعلی‌ برساند و او را با ملکوتیان‌، هم‌ نوا و هم‌ شأن‌ و هم‌ رتبه‌ سازد.

عزت‌ نفس‌ چیست‌؟

 

اینک‌ به‌ توضیح‌ تحلیل‌ عزّت‌ نفس‌ و مناعت‌ طبع‌ پردازیم‌. نخست‌ آن‌ کلمه‌ را درکلام‌ خدا بررسی‌ می‌کنیم‌:آن‌ جا که‌ خداوند متعال‌، خود و رسول‌ و مؤمنان‌ خویش‌ را با آن‌ صفت‌ عالیه‌می‌ستاید و می‌فرماید:(ولله العزّة‌ ولرسوله‌ و للمؤمنین‌ المنافقون‌ لایعلمون‌) ؛ عزّت‌ وبزرگواری‌ از آن‌ِ خدا و رسول‌ خدا و مؤمنان‌ می‌باشد ولی‌ منافقان‌ نمی‌دانند. و چه‌ می‌فهمندکه‌ عزّت‌ چیست‌؟ و عزیز واقعی‌ کیست‌؟


عزّت‌ در مقابل‌ ذلّت‌، بالا گرفتن‌ مقام‌ شامخ‌ روح‌، آلوده‌ نساختن‌ آن‌ با مطامع‌ پست‌دنیوی‌ و حراست‌ نفس‌ از آلوده‌ شدن‌ با زخارف‌ ناچیز مادّی‌ است‌.فرد عزیز کسی‌ است‌ که‌ خود را از پستی‌، حقارت‌ها، دنائتها دور نگه‌ دارد و آنچه‌برخلاف‌ شأن‌ رفیع‌ نفس‌ نفیس‌ اوست‌ به‌ جا نیاورد و هرگز تن‌ به‌ پستی‌ و خواری‌ای‌ که‌پایین‌تر از شأن‌ و مقام‌ اوست‌ انجام‌ ندهد ؛ خواه‌ در امور دینی‌ باشد یا امور دینی‌. این‌ کلمه‌در میان‌ واژه‌ای‌ اخلاقی‌ و فضیلتی‌ و معنوی‌ آن‌ چنان‌ از شأن‌ و اعتبار والایی‌ برخورداراست‌ که‌ خداوند متعال‌ این‌ کلمه‌ و اشتقاقات‌ آن‌ را از قبیل‌: عزّ، یعزّ، أعزّ، عزیز، عزّت‌ رادقیقاً یکصد و نوزده‌ مرتبه‌ در قرآن‌ مجید به‌ کار برده‌ است‌ این‌ اهتمام‌ خاص‌ّ الهی‌ نشان‌می‌دهد که‌ این‌ صفت‌ اخلاقی‌ از پیام‌های‌ خاص‌ّ و عزّت‌ بخش‌ و سعادت‌ آفرین‌ کتاب‌آسمانی‌ می‌باشد.امام‌ حسین‌ (ع) ـ که‌ خود تربیت‌ یافتة‌ قرآن‌ و بزرگ‌ مروّج‌ و مبلّغ‌ آن‌ بود ـ این‌صفت‌ کمالی‌ را از آن‌ مبدأ وحی‌ و منشأ حیات‌ روحی‌ دریافت‌ نموده‌ است‌ و خود در تمام‌مراحل‌ زندگی‌ پای‌ بند فرمان‌های‌ عزّت‌ نفس‌ و بلندی‌ طبع‌ و آقایی‌ و سیادت‌ روحی‌ بوده‌است‌ و در تمام‌ مراحل‌ حیات‌، مقیّد به‌ رعایت‌ اصول‌ آن‌ بوده‌ است‌.

حفظ‌ عزّت‌ در کلام‌ فقها

 

آیین‌ اسلام‌، حفظ‌ عزّت‌ و کرامت‌ انسانی‌ را در تمام‌ مراحل‌ زندگی‌ مدّنظر قرار داده‌و تخلّف‌ از آن‌ را پایین‌تر از شأن‌ و اعتبار یک‌ مسلمان‌ واقعی‌ دانسته‌ است‌، مثلاً فقهای‌اسلام‌ در باب‌ تهیّة‌ آب‌ وضو، در جایی‌ که‌ تهیّه‌ آب‌، مشکلاتی‌ دارد فرموده‌اند: فرد نمازگزارمی‌بایست‌ قبل‌ از انجام‌ فریضة‌ نماز به‌ هر ترتیبی‌ آب‌ به‌ دست‌ آورد و وضو بسازد. اگرتهیّة‌ آب‌ نیاز به‌ تفحّص‌ و گشتن‌ در حول‌ وحوش‌ و اطراف‌ خویشتن‌ باشد باز لازم‌ است‌ تاچند میل‌ تفحص‌ّ نماید و اگر نیازمند پرداخت‌ پول‌ هم‌ بوده‌ باشد و طرف‌ نیز توان‌ پرداخت‌آن‌ را داشته‌ باشد می‌بایست‌ پول‌ بپردازد تا مجبور به‌ تیمّم‌ نگردد، ولی‌ اگر تهیّه‌ آب‌نیازمند تمنّی‌ و خواهش‌ از یک‌ فرد لئیم‌ و خسیسی‌ باشد که‌ صد در صد احتمال‌ پذیرش‌داده‌ نمی‌شود فقهای‌ اعلام‌ بالاتّفاق‌ فرموده‌اند: لازم‌ است‌ تیمّم‌ نماید و از فرد لئیم‌درخواست‌ رفع‌ نیاز ننماید. فقها به‌ این‌ آیه‌ استدلال‌ کرده‌اند: (ولله العزّه‌ و لرسوله‌ وللمؤمنین‌.)فرد مؤمن‌ و خداجوی‌ نمی‌بایست‌ عزّت‌ و اعتبار و شأن‌ خود را ذلیل‌ و خوار سازد،هر چند در ارتباط‌ با یک‌ عمل‌ عبادی‌ و در ارتباط‌ با مقام‌ بندگی‌ ستایش‌ الهی‌ بوده‌ باشد. اینک‌ نمونه‌ هایی‌ از اعمال‌ و موارد زندگی‌ امام‌ حسین‌ (ع) که‌ عزّت‌ و بزرگواری‌ در آنهاموج‌ می‌زند و سرشار از بلند نظری‌ها است‌ بازگو می‌نمائیم‌.

نمونة‌ اول‌

 

نوشته‌اند: « بین‌ امام‌ حسین‌ (ع) و معاویه‌ در مورد قطعه‌ زمینی‌ واقع‌ در «ذی‌مروه‌» اختلافی‌ رخ‌ داد. معاویه‌ می‌خواست‌ حق‌ّ آن‌ حضرت‌ را نکول‌ کند، ولی‌ حسین‌ (ع) باآن‌ خصلت‌ حق‌ جویی‌ و حق‌طلبی‌ای‌ که‌ داشت‌ حاضر نبود که‌ زیر بار زور و تعدّی‌ رود. لذاخطاب‌ به‌ معاویه‌ فرمود: باید یکی‌ از سه‌ پیشنهاد مرا بپذیری‌: یا حق‌ مرا خریداری‌ کنی‌ یاآن‌ را به‌ خود من‌ برگردانی‌ یا میان‌ من‌ و خود ابن‌ عمر یا زبیر عوّام‌ را داور قرار دهی‌ و اگراین‌ پیشنهادها را قبول‌ نکنی‌ آن‌ گاه‌ شمشیر خود را کشیده‌ و از مردم‌ دعوت‌ به‌ « حلف‌الفضول‌» می‌نمایم‌.سپس‌ حسین‌ بن‌ علی‌ (ع) از مجلس‌ معاویه‌ با خشم‌ و غضب‌ بیرون‌ رفت‌. معاویه‌که‌ از اخلاق‌ و شجاعت‌ و شهامت‌ و عزّت‌ نفس‌ او با خبر بود پیغام‌ داد که‌ من‌ زمین‌ را از تومی‌خرم‌. قیمت‌ آن‌ را دریافت‌ نما!».فرهاد میرزا می‌افزاید: عبدالله بن‌ زبیر پیش‌ معاویه‌ آمد و از حسین‌(ع) تأیدیه‌گرفت‌؟ و امام‌ پیشنهاد نخستین‌ خود راپذیرفت‌ و زبیر مزرعه‌ را فروخت‌ و به‌ حضور امام‌آمد و گفت‌ کسی‌ بفرست‌ تا قیمت‌ آن‌ را از معاویه‌ دریافت‌ نماید.»

نمونه‌ دوم‌

 

امام‌ (ع) پس‌ از هلاکت‌ معاویه‌ به‌ مجلس‌ فرماندار مدینه‌ برای‌ بیعت‌ با یزیداحضار شد تا با یزید بیعت‌ کرده‌ و بر اطاعت‌ او گردن‌ نهد. او در آن‌ مجلس‌ که‌ جمعی‌ ازبنی‌اعمام‌ و فرزندان‌ و برادران‌ نیز همراه‌ او بودند: صریحاً بیعت‌ یزید را نپذیرفت‌ و بامروان‌ بن‌ حکم‌ سخت‌ برخورد نمود و فرمود: آیا شخصی‌ در شرایط‌ من‌، رواست‌ که‌ با فردشرابخوار و متظاهر به‌ فسق‌ و فجور بیعت‌ نماید؟ امام‌ (ع) با تندی‌ آن‌ مجلس‌ را ترک‌فرمود وعازم‌ مکّه‌ گردید تا راه‌ را جهت‌ وصول‌ به‌ مقصد خویش‌ هموار سازد. از سخنان‌ آن‌بزرگوار در آن‌ مجلس‌ آمده‌ است‌:« انّا اهل‌ بیت‌ النّبوّه‌، و معدن‌ الرسالة‌، بنا فتح‌ الله، و بنا ختم‌ یَزیِدٌ فاسق‌ فاجر،شارب‌ الخمر، قاتل‌ النفس‌ المحترمه‌ یُعلن‌ُ بالفسق‌ و الفجور، مثلی‌ لایبایع‌ مثله‌ و لکن‌نصبح‌ و تصبحون‌ و ننظر و تنظرون‌ أیّنا أحق‌ بالبیعه‌ و الخلافة‌؛ما خاندان‌ نبوت‌ و معدن‌ رسالتیم‌ خداوند به‌ نام‌ و احترام‌ ما دفتر خلقت‌ را باز گشوده‌است‌ و با نام‌ ما هم‌ ختم‌ می‌فرماید. یزید فرد فاسق‌، شراب‌ خوار علنی‌ و قاتل‌ مسلمانان‌بی‌گناه‌ می‌باشد، مسلمانانی‌ که‌ اسلام‌ خون‌ آنان‌ را محترم‌ شمرده‌ بود. او شخص‌ متجاهربه‌ فسق‌ و گناه‌ است‌ و فردی‌ در رتبت‌ و منزلت‌ من‌ با چنین‌ فرد فاسق‌ و فاجری‌ بیعت‌نمی‌کند. شب‌ را به‌ روز برسانیم‌ و تأمل‌ و اندیشه‌ در عواقب‌ امر نمائیم‌ تا ببینیم‌ کدام‌ یک‌سزاوار بیعت‌ و مقام‌ خلافت‌ هستیم‌؟»

نمونه‌ سوم‌

 

ابن‌ هشام‌ می‌نویسد: بین‌ حسین‌ (ع) و ولید بن‌ عقبه‌ در خصوص‌ مالی‌ اختلافی‌رخ‌ داد. ولید حاکم‌ مدینه‌ بود و می‌خواست‌ از قدرت‌ خود سوء استفاده‌ نماید. و حق‌ّ امام‌ راضایع‌ سازد. حسین‌ (ع) به‌ او گفت‌: به‌ خدا سوگند! اگر از قدرت‌ و اعتبار خود استفاده‌ کنی‌شمشیر می‌کشم‌ در مسجد پیامبر خدا(ص) مردم‌ را به‌ « حلف‌ الفضول‌» فرا می‌خوانم‌.عبدالله بن‌ زبیر که‌ پیش‌ ولید نشسته‌ بود از حسین‌ (ع) حمایت‌ کرد و گفت‌: به‌ خدا قسم‌اگر حسین‌ دعوت‌ به‌ حلف‌ الفضول‌ نماید من‌ هم‌ شمشیر خود را به‌ نفع‌ او از غلاف‌ بیرون‌می‌ک�%B

جلوه‌هایی‌ از حریت‌ و عزّت‌ حسینی‌ (ع)

از زمان‌ شهادت‌ حضرت‌ ابا عبدالله الحسین‌ (ع) در صحرای‌ کربلا تا به‌ امروز، عالم‌تشیع‌، سوگوار و ماتم‌ زده‌ مظلومیت‌ حق‌ جویان‌ عرصة‌ عاشورا است‌؛ راد مردانی‌ که‌ ردفراسوی‌ انسانیت‌ گام‌ نهادند و به‌ پاس‌ داشت‌ عدالت‌، شرافت‌، حریت‌ و هر آنچه‌ مضمون‌دین‌ خداست‌، از جان‌ خود گذشتند؛ شهیدانی‌ ملکوت‌ نشین‌ که‌ با نثار خون‌ خود، نام‌ و یادحق‌ را بر گسترة‌ تاریخ‌ حک‌ کردند؛ عاشقانی‌ که‌ بر استر عقل‌ سوار شدند و با اکسیر عشق‌،مس‌ وجودشان‌ را طلا ساختند و عروج‌ به‌ عرش‌ الهی‌ را بر ماندن‌ و فسیل‌ شدن‌ در خاک‌دان‌ بی‌اعتبار دنیا برگزیدند.امام‌ حسین‌ (ع) استوانة‌ حق‌ و حقیقت‌ و تبلور مجموعه‌ای‌ تمام‌ از فرهنگ‌ تعالی‌بخش‌ انسانی‌ برای‌ همه‌ دوره‌ هاست‌.ذکر و یاد نهضت‌ حسینی‌، بیان‌ نامه‌ای‌ است‌ از قداست‌ حقیقت‌ و عدالت‌، واعتراضی‌ است‌ به‌ هتک‌ حرمت‌ حریم‌ کبریا، و دفاعیه‌ای‌ است‌ از جبهة‌ اهل‌ بیت‌ عصمت‌ وطهارت‌ (ع) و اولیای‌ دین‌ خدا، بازتاب‌ عشق‌ به‌ همة‌ انبیای‌ الهی‌ و خاندان‌ وحی‌ است‌،نمایان‌ کنندة‌ مهر نبوت‌ بر حقانیت‌ زعامت‌ و حکومت‌ ستم‌ کشان‌ تاریخ‌ است‌، نقش‌ بندصلابت‌، غیرت‌، آزادگی‌ و شجاعت‌ انسان‌ در تجلی‌ گاه‌ ایمان‌ است‌، و بر افراشتن‌ پرچم‌خداخواهی‌ و آزادمنشی‌، در گسترة‌ روزگار است‌.


در فرهنگ‌ تشیع‌ و از زاویة‌ نگاه‌ اهل‌ بیت‌ عصمت‌ و طهارت‌ (ع) ، حادثة‌ جان‌ گدازعاشورای‌ حسینی‌ و شور نینوایی‌ کربلا، عظیم‌ترین‌ واقعة‌ تاریخ‌ و عالی‌ترین‌ دانشگاه‌برای‌ تربیت‌ بشر است‌.حضرت‌ ابا عبدالله الحسین‌ (ع) امام‌ سوم‌ شیعیان‌، شهید سرزمین‌ کربلا و «ثارالله»است‌ که‌ نهضت‌ عظیم‌ عاشورا، بر محور فداکاری‌ و جان‌ فشانی‌ او شکل‌ گرفت‌ و تاریخ‌حیات‌ انسان‌ را از حماسه‌ و ایثار سرشار کرد و عالی‌ترین‌ درس‌ عزت‌ و افتخار و آزادگی‌ رابه‌ نوع‌ انسان‌ عرضه‌ داشت‌ و با نثار خون‌ حیات‌ بخش‌ خویش‌، نهال‌ نوپای‌ اسلام‌ راآبیاری‌ کرد و برای‌ تاریخ‌، حجت‌ حق‌طلبی‌ و بیداری‌ را بر امت‌ محمد (ص) اتمام‌ نمود.کربلا پس‌ از شهادت‌ امام‌ حسین‌ (ع) و یارانش‌، کانون‌ الهام‌ و اشراق‌ شد و قیام‌برای‌ عدالت‌ و آزادگی‌ از هر آنچه‌ ناراستی‌ است‌، از سرچشمة‌ عاشورا جوشید.در فرهنگ‌ شیعی‌، عاشورا روز مصیبت‌ عظمی‌ است‌ که‌ در آن‌ بزرگ‌ترین‌ فاجعة‌تاریخ‌ رخ‌ داده‌ و عظیم‌ترین‌ ستم‌ها بر خاندان‌ پیامبر (ص) رفته‌ است‌.شیعه‌ بر آن‌ است‌ که‌ اهل‌ جنت‌ در این‌ روز به‌ عزای‌ حسینی‌ می‌نشینند و درمصیبتی‌ که‌ بر آل‌ محمد (ص) رفته‌ است‌، می‌گریند. عاشورا، تجلی‌ درگیری‌ و رویارویی‌حق‌ و باطل‌ و روز فداکاری‌ و جانبازی‌ در راه‌ عقیده‌ و ایمان‌ است‌.


رئیس‌ مذهب‌ ما حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ (ع) ، امام‌ زمان‌(عج‌) را که‌ برای‌ تحقق‌نهایی‌ حقیقت‌ اسلام‌ و اتمام‌ و اکمال‌ عملی‌ دین‌ خدا ظهور خواهد کرد، خون‌ خواه‌ حضرت‌امام‌ حسین‌ (ع) معرفی‌ می‌فرماید.حضرت‌ امام‌ علی‌ بن‌ موسی‌ الرضا (ع) فرموده‌ است‌ که‌:«در جاهلیت‌، حرمت‌ ماه‌ محرم‌ را نگاه‌ می‌داشتند و از جنگیدن‌ خودداری‌می‌کردند، اما ظالمان‌، در محرم‌، خون‌های‌ ما را ریختند و حرمت‌ ما را شکستند و فرزندان‌و زنان‌ ما را اسیر کردند و خیام‌ ما را آتش‌ زده‌ و به‌ غارت‌ بردند و حرمت‌ پیامبر (ص) را درباره‌ذریه‌اش‌ رعایت‌ نکردند.»این‌ منطق‌ آل‌ الله : است‌ که‌ پیدایی‌ اسلام‌ محمدی‌ (ص) و بقا و تداوم‌ آن‌،حسین‌ (ع) است‌، یعنی‌ نهضت‌ حضرت‌ اباعبدالله الحسین‌ (ع) دین‌ پیامبر (ص) را احیامی‌کند و چه‌ بسا در توصیف‌ این‌ حقیقت‌ هیچ‌ بیانی‌ رساتر از فرموده‌ پیامبر خدا (ص) نیست‌ که‌ فرمود:«حُسَیْن‌ٌ مِنّی‌ وَاَنَا مِن‌ْ حُسَیْن‌ٍ»حسین‌، از رسول‌ خدا است‌ و رسول‌ خدا از حسین‌!


آری‌، همة‌ مرام‌ و فرهنگ‌ و منش‌ امام‌ حسین‌ (ع) ، ناشی‌ از ذوب‌ شدن‌ او در دین‌محمدی‌ (ص) است‌، و دین‌ محمدی‌ (ص) نیز با قیام‌ امام‌ حسین‌ (ع) و شهادتش‌ تفسیر شدو هم‌ چون‌ برنامه‌ای‌ عملی‌ و مجسم‌، برای‌ تاریخ‌، در منظر ره‌ پویان‌ حقیقت‌ و عدالت‌ قرارگرفت‌.آل‌ الله : ، حسین‌ (ع) را چلچراغ‌ هدایت‌ و کشتی‌ نجات‌ امت‌، توصیف‌ فرموده‌اند؛زیرا فرهنگ‌ حسینی‌، هویت‌ بارز آزادی‌ و آزادگی‌ است‌.نهضت‌ عاشورا، حادثه‌ای‌ است‌ که‌ در بستر تاریخ‌ ظهور می‌کند اما در متن‌ آن‌مضمون‌ها مفهوم‌ هایی‌ نهفته‌ است‌ که‌ آن‌ را از همة‌ حوادث‌ و وقایع‌ خون‌ بار تاریخ‌،متمایز می‌سازد. تجلی‌ فرازهای‌ انسان‌ ساز نهضت‌ عاشورا، زلال‌ زندگی‌ بخشی‌ است‌ که‌در گسترة‌ تاریخ‌ حیات‌ اسلام‌، در رگ‌های‌ مردم‌ جاری‌ گشته‌ و جاودانگی‌ حقیقت‌، حقانیت‌امامت‌، شرافت‌، عزت‌، حریت‌، عبودیت‌، عدالت‌ و همة‌ شاخص‌های‌ دیگر دین‌ خدا رابرای‌ بشریت‌ تضمین‌ می‌کند.امام‌ حسین‌ (ع) و عاشورای‌ او، مظهور کدام‌ یک‌ از خصلت‌های‌ عالی‌ انسانی‌نیست‌؟او معلم‌ حریت‌، اسوه‌ جهاد، الگوی‌ عبودیت‌، هوادار محض‌ حقیقت‌، مظهور کامل‌عزت‌ و شرافت‌، استاد و مدرس‌ رأفت‌ و گذشت‌، و ره‌ پوی‌ عدالت‌ و مروت‌ است‌.محرم‌ و اوج‌ آن‌، تاسوعا و عاشورای‌ حسینی‌، دانشگاه‌ عظیمی‌ است‌ که‌ بشر تشنه‌در تاریخ‌، می‌تواند از آن‌ ایثار و از خود گذشتگی‌، عظمت‌ و عزت‌، افتخار و شرافت‌، علم‌ واندیشه‌، بخشش‌ و فداکاری‌، شیوایی‌ و فصاحت‌، دلاوری‌ و شجاعت‌، فروتنی‌ و تواضع‌،حلم‌ و متانت‌، تعاون‌ و دستگیری‌، ظلم‌ ستیزی‌ و عدالت‌ و... را فرا گیرد.


ما در این‌ سخن‌ کوتاه‌ برآنیم‌ تا جرعه‌ هایی‌ از اقیانوس‌ بی‌کران‌ عبودیت‌ و بندگی‌حضرت‌ ابا عبدالله الحسین‌ (ع) را که‌ در حریت‌ و آزادگی‌ آن‌ امام‌ همام‌ در عرصة‌ کربلا،تبلور و ظهوریافت‌، نوش‌ کنیم‌ و از میان‌ همة‌ فضیلت‌های‌ انسانی‌ که‌ در کربلا رقم‌ خورد،این‌ سجیة‌ عالی‌ تربیتی‌ را ـ که‌ به‌ نظر نگارنده‌ این‌ سطور، ریشه‌ و بنیان‌ همة‌ فضایل‌انسانی‌ است‌ ـ مطالعه‌ کنیم‌.


عبودیت‌، زیربنای‌ حریت‌ِ حسینی‌

امام‌ حسین‌ (ع) را به‌ درستی‌ «سرور و سالار آزادگان‌ جهان‌» نامیده‌اند. آزادگی‌شأنی‌ از مراتب‌ عالیه‌ انسانی‌ است‌ که‌ جز با مجاهدت‌ نفسانی‌، ریاضت‌ و تهجد به‌ دست‌نمی‌آید. انسانی‌ که‌ در تعلقات‌ دنیوی‌ و وابستگی‌های‌ نفسانی‌ اسیر است‌، هرگز نمی‌تواندرد مسیر عقیده‌ و آرمان‌ عدالت‌، از جان‌ خویش‌ درگذرد.انسانی‌ که‌ در مردار دنائت‌ دنیا مانده‌ و گندیده‌ و روزگاری‌ را در پی‌ سراب‌ هواها وهوس‌ها به‌ این‌ سو و آن‌ سوی‌ دویده‌ و برای‌ گذران‌ زندگی‌، به‌ رنگ‌ و ریا متلون‌ شده‌، اسیرنان‌ و نام‌ است‌، چگونه‌ می‌تواند از این‌ همه‌ بندها و دلبستگی‌ها برهد؟جبهة‌ حسین‌ (ع) ، قبل‌ از آن‌ که‌ جبهة‌ ازادی‌ خواهی‌ در عرصة‌ سیاست‌ باشد،جبهة‌ سلوک‌ الی‌ الله و بندگی‌ خداست‌. رزمندگان‌ این‌ جبهه‌، دیر زمانی‌ است‌ که‌ در مکتب‌عشق‌ به‌ خدا، مراتب‌ کمال‌ را پیموده‌اند و با بندگی‌ کمال‌ مطلق‌، به‌ کمال‌ انسانی‌متصف‌شده‌اند.بندگی‌ خدا، آزادی‌ از اسارت‌ هوا و هوس‌و دنیاست‌ و بندة‌ خدا، بندگی‌ غیر را برنمی‌تابد. خورشید حقیقت‌، آن‌ گاه‌ که‌ در جان‌ آدمی‌ درخشید، منظرش‌ را تا افقی‌ لایتناهی‌می‌گسترد و جانش‌ را هر چند که‌ در زندان‌ تن‌ اسیر باشد، به‌ فراسوی‌ مادیت‌ ره‌ سپارمی‌کند. انسانی‌ این‌ گونه‌، هرگز نمی‌تواند گوهر وجودش‌ را به‌ پای‌ سفلگان‌ بریزد، فریب‌دنیا خورد و آخرت‌ را که‌ تجلی‌ گاه‌ اسرار خداست‌، به‌ متاعی‌ قلیل‌ و بهایی‌ ناچیز، بفروشد.


آزادی‌ در مکتب‌ حسین‌ (ع) صرفا یک‌ اراده‌ سیاسی‌ نیست‌ بلکه‌ محصول‌ تربیتی‌نفسانی‌ و مجاهدتی‌ ایمانی‌ است‌. حسین‌ (ع) فرزند آن‌ امامی‌ است‌ که‌ حریت‌ علوی‌ رااین‌ گونه‌ به‌ تصویر می‌کشد:«اَلا'' حُرٌّ یَدَع‌ُ ه''ذِه‌ِ اللّ''م''اظَة‌َ لاَهْلِه''ا؟ اِنَّه‌ُ لَیْس‌َ لاَنْفُسِکُم‌ْ ثَمَن‌ٌ اِلاَّ الْجَنَّة‌ِ، فَلا'' تَبیعُوها اءلاّ''بِه''ا ؛آیا آزاده‌ای‌ نیست‌ که‌ این‌ خردة‌ طعام‌ در کام‌ دنیا را دور بریزد و برای‌ آنان‌ که‌ در خورآنند، وانهد؟جان‌های‌ شما را بهایی‌ جز بهشت‌ جاودان‌ نیست‌، پس‌ جز بدان‌ مفروشیدش‌.»نتیجة‌ منطقی‌ این‌ آرمان‌، چیزی‌ جز این‌ نیست‌ که‌:«وَلا'' تَکُن‌ْ عَبْدَ غَیْرِک‌َ وَقَدْ جَعَلَک‌َ اللهُ حُرّاً ؛ بندة‌ دیگری‌ مباش‌، زیرا که‌ خداوند، تورا آزاد آفریده‌ است‌.»مبنای‌ تربیت‌ دینی‌، شکل‌گیری‌ شخصیت‌ انسان‌ در بستر حریت‌ و ازادگی‌ است‌.کمالات‌ انسانی‌ جز از ره‌ گذر بریدن‌ بندهای‌ تعلق‌ و زنجیرهای‌ دل‌ بستگی‌ و وابستگی‌ به‌دنیا به‌ دست‌ نمی‌آید، پس‌ ملاک‌ و محک‌ عبودیت‌، حریت‌ و آزادگی‌ است‌. کمال‌ تربیت‌دینی‌، این‌ است‌ که‌ بندة‌ خدا، او را سر حریت‌ عبادت‌ کند و از ترس‌ دوزخ‌ و یا طمع‌ جنت‌ وحور و نعیم‌ نیز ازاد باشد. جالب‌ توجه‌ است‌ که‌ این‌ سخن‌ را هم‌ مولای‌ موحدان‌، علی‌ (ع) وهم‌ فرزندش‌ امام‌ حسین‌ (ع) فرموده‌اند که‌:

«اِن‌َّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَة‌ً، فَتِلْک‌َ عِب''ادَة‌ُ التُّج''ارِ، وَاِن‌َّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَة‌ً فَتِلْک‌َعِب''ادَة‌ُ الْعَبیدِ، وَاِن‌َّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُکْراً فَتِلْک‌َ عِب''ادَة‌ُ الاَحْر''ارِ وَهِی‌َ اَفْضَل‌ُ الْعِب''ادَة‌ِ؛ هماناگروهی‌، خداوند را از سر طمع‌ و رغبت‌ به‌ بهشت‌ می‌پرستند، پس‌ این‌ عبادت‌ تاجران‌است‌ و گروهی‌ او را از ترس‌ دوزخ‌ می‌پرستند، پس‌ این‌ عبادت‌ بردگان‌ است‌ و قومی‌ دیگر،خدای‌ را از سر شکر و سپاس‌ عبادت‌ می‌کنند، پس‌ این‌ عبادت‌ آزادگان‌ است‌ که‌ برترین‌عبادت‌ است‌.»


پس‌ در عبودیت‌ نیز مراحل‌ و مراتبی‌ است‌ که‌ ملاک‌ و معیار آن‌، جز حریت‌ وآزادگی‌ نیست‌؛ هر چند این‌ حریت‌، آزادی‌ از طمع‌ بهشت‌ و یا ترس‌ از دوزخ‌ باشد.در منطق‌ حضرت‌ اباعبدالله الحسین‌ (ع) ، حریت‌ و آزادگی‌، از پای‌ گاه‌ عبودیت‌آگاهانه‌ می‌جوشد؛ چنانچه‌ فرمود:«اَیُّهَا النّ''اس‌، اِن‌َّ اللهَ ـ جَل‌َّ ذِکْرُه‌ُ ـ م''آ خَلَق‌َ الْعِب''ادَ اِلاّ'' لِیَعْرِفُوه‌ُ فَاِذ''ا عَرَفُوه‌ُ عَبدُوه‌ُ فَاِذ''اعَبَدُوه‌ُ اسْتَغْنَوْا بِعِب''ادَتِه‌ِ عَن‌ْ عِب''اَدَة‌ مَن‌ْ سَو''اه‌ُ؛ ای‌ مردم‌، خداوند ـ که‌ یادش‌ بزرگ‌ است‌ ـبندگان‌ را نیافرید مگر برای‌ این‌ که‌ او را بشناسند، پس‌ چون‌ اور ا شناختند، بندگی‌ اش‌کنند، پس‌ آن‌ گاه‌ که‌ او را بندگی‌ کنند، از بندگی‌ غیر او بی‌نیاز گردند.»امام‌ در این‌ حدیث‌ شریف‌، تصریح‌ می‌فرماید که‌ ازادگی‌، از عبودیت‌، و عبودیت‌ ازمعرفت‌ و خود آگاهی‌ سرچشمه‌ می‌گیرد.در فهم‌ مراتب‌ عبادت‌ پیشگی‌ امام‌ حسین‌ (ع) ، مضامین‌ عالیة‌ دعای‌ عرفة‌ آن‌حضرت‌ ما را بس‌ تا ریشة‌ غیرت‌ دینی‌ و آزاد منشی‌ او را دریابیم‌؛ تعابیر شگفت‌انگیز او درعظمت‌ حضرت‌ حق‌ و بی‌اندازه‌ای‌ اسمای‌ حسنای‌ او و بی‌کرانگی‌ نعمت‌ هایش‌، نشانة‌تموج‌ خشیتی‌ از پروردگار، در روح‌ و جان‌ اوست‌ که‌ با وجود آن‌، دل‌ سپردن‌ به‌ غیر و کرنش‌کردن‌ در برابر دیگران‌ بی‌معناست‌.


تنسک‌ و عبادت‌ پیشگی‌، آن‌ چنان‌ با جان‌ امام‌ حسین‌ (ع) آمیخته‌ است‌ که‌ حتی‌در عرصة‌ کربلا نیز نمی‌تواند از شیفتگی‌ به‌ نماز و تلاوت‌ قرآن‌، بنابر ضرورت‌ اوضاع‌،اغماض‌ کند. در عصر تاسوعا، آن‌ گاه‌ که‌ در محاصرة‌ کامل‌ قرار گرفت‌ و دشمن‌ خود رابرای‌ حملة‌ نهایی‌ آماده‌ کرد، عباس‌ بن‌ علی‌ (ع) را فرستاد تا آنان‌ را متقاعد کند که‌ جنگ‌را به‌ روز بعد موکول‌ کنند و شبی‌ را فرو گذارند تا او و یارانش‌، آن‌ شب‌ را به‌ نماز و تلاوت‌قرآن‌ سپری‌ کنند و فرمود:«فَهُوَ یَعْلَم‌ُ اَنّی‌ قَدْ کُنْت‌ُ اُحِب‌ُّ الصَّلا''ة‌َ لَه‌ُ وَتِلا''وَة‌َ کِت''ابِه‌ِ وَ کَثْرَة‌َ الدُّع''اءِ وَالاِسْتِغْف''ارِ؛ خدا می‌داندکه‌ من‌ نماز گزاردن‌ و تلاوت‌ قرآن‌ و کثرت‌ دعا و طلب‌ آمرزش‌ را چقدردوست‌دارم‌.»عباس‌ (ع) با انان‌ سخن‌ گفت‌ و آن‌ شب‌ را مهلت‌ گرفت‌.امام‌ حسین‌ (ع) و یارانش‌، تمام‌ شب‌ را به‌ نماز و نیایش‌ و طلب‌ آمرزش‌ گذراندند.صدای‌ راز ونیاز آنان‌، تا بامداد، همچون‌ هم‌ همه‌ای‌ که‌ از کندوی‌ زنبور عسل‌ به‌گوش‌ می‌رسید، در دشت‌ کربلا شنیده‌ می‌شد، گروهی‌ در رکوع‌ بودند و برخی‌ در سجده‌ وجمعی‌ ایستاده‌ و دیگران‌ نشسته‌، خدای‌ را عبادت‌ می‌کردند.آخرین‌ جلوه‌ تنسک‌ و عبادت‌ پیشگی‌ در عرصة‌ کربلا، نماز حضرت‌ ابا عبدالله ویارانش‌ در ظهر عاشورا بود که‌ در گرما گرم‌ پیکار، به‌ نماز ایستاده‌ و در زیر باران‌ تیر و نیزه‌،نشان‌ دادند که‌ آزادگی‌ و حریتشان‌ از سرچشمة‌ عبودیت‌ خدا سیراب‌ شده‌ است‌.


دنیا خواهی‌، زیربنای‌ اسارت‌ و زبونی‌ نفس‌

و اما جبهة‌ یزید، ابن‌ زیاد و عمر بن‌ سعد، جبهة‌ اهل‌ دنیاست‌، آنان‌ که‌ به‌ دنیاخواهی‌ و لذت‌طلبی‌ خو کرده‌ اندو نمی‌توانند از زخارف‌ دنیا دست‌ بکشند آنان‌ قبل‌ از آن‌که‌ در این‌ عرصه‌، رویاروی‌ آل‌ الله (ع) بایستند، در غل‌ و زنجیر متاع‌ دنیا و هواها و هوس‌هاگرفتار شده‌اند.در زیارت‌ اربعین‌ حضرت‌ ابا عبدالله می‌خوانیم‌ که‌:«... وَقَدْ تَو''ازَرَ عَلَیْه‌ِ مَن‌ْ غَرَّتْه‌ُ الدُّنْی''ا وَب''اع‌َ حَظَّه‌ُ بِالاَرْذَل‌ِ الاَدْنی‌'' وَشَری‌'' آخِرَتَه‌ُبِالثَّمَن‌ِ الاَوْکَس‌ِ وَتَغَطْرَس‌َ وَتَرَدّی‌'' فی‌ هَو''اه‌ُ...؛... آنان‌ که‌ در مقابل‌ حسین‌ (ع) هم‌ دست‌ شدند، کسانی‌ بودند که‌ دنیا فریبشان‌ داده‌بود و بهرة‌ خود را در ازای‌ بهایی‌ ناچیز فروختند و آخرت‌ خود را به‌ ثمنی‌ اندک‌ از دست‌دادند، طغیان‌ کردند و خود را در اسارت‌ هوا و هوس‌، سرنگون‌ ساختند...»بنابراین‌ آزادگی‌ و ازادی‌ خواهی‌، صرفا اراده‌ و تصمیم‌ عارضی‌ سیاسی‌ نیست‌ بلکه‌منشی‌ است‌ که‌ از مبانی‌ جهان‌ بینی‌ توحیدی‌ سرچشمه‌ می‌گیرد. حریت‌ شاخصی‌ است‌که‌ صدق‌ و راستی‌ انسان‌ را در مراتب‌ توحید و عبودیت‌ حق‌ تعالی‌، آشکار می‌سازد و درعرصة‌ ابتلا و امتحان‌، سره‌ را از ناسره‌ باز می‌نمایاند.


آزادگی‌، معیار گزینش‌ همراهان‌ عاشورایی‌

حضرت‌ ابا عبدالله الحسین‌ (ع) بارها و بارها، از آ�

معنویت در عاشورا


 این مقاله به نقش معنویت در نهضت عاشورا می‌پردازد و اینکه رمز و راز بقا و ماندگاری و گذر از مرز زمان و مکان این نهضت در معنویت و خدایی بودن آن نهفته است و این مسئله می‌تواند، الگویی برای پیروزی پیروان آن حضرت در هر زمان و مکان در برابر ظالمان و ستمگران باشد. مقاله موجود ابعاد وجودی انسان را به دو بعد مادی و معنوی تقسیم کرده و عاشورائیان را افرادی معنویت خواه و یزیدیان را گروهی مادی‌گرا دانسته، سپس به یکی از ابعاد مهم معنویت عاشورائیان که یاد و ذکر خدا باشد، از سخنان امام حسین(ع) و برخی از یاران آن حضرت در طول قیام اشاره شده است. کلید واژه‌ها: امام حسین، عاشورا، معنویت، مادیت، ذکر و یاد خدا، نماز

مقدمه

تاریخ پرتلاطم زندگی بشریت، انقلابها و نهضتهای خونین بسیاری را تاکنون دیده است، ولی در این میان تنها نهضت خونینی که از مرز زمان و مکان فراتر رفته و همچنان از فراز قرون و اعصار، به زندگی بشر حیاتی دیگر بخشیده و همچون خورشیدی فروزان فرا راه انسانهای خداپرست، معنویـت¬گرا و آزادی¬خـواه پرتوافشانـی می¬کند، عاشـورای حسینی است؛ زیرا عاشورا تجلیگاه سترگ بالاترین و والاترین ارزشها و تعالیم معنوی و انسانی است، که مردمان را همواره به شناخت آن تعالیم و ارزشها و تعهد عمل به آنها در زندگی فرا می¬خواند. عاشورا عرضه جاودانة تجلی ایمان، یاد خدا، دعا، نماز، اطاعت از سُنت پیامبر(ص)، باور به آخرت، اجرای عدالت، دیانت، عرفان و در یک کلمه معنویت در همة عصرها و نسلها است. عاشورای حسینی، تبلور یک الگوی راهبردی در هر زمان برای احیای دین و ارزشهای معنوی در اندیشه ها، جانها، زندگیها و تربیت و سازندگی انسانی است، که اگر به درستی تبیین گردد و با واقعیات جاری حیات انسان و فرهنگ جامعه در هر زمان به اجرا درآید، آن جامعه بیمه می‌گردد و شکست در آن معنا ندارد؛ چه، معنویت و خدایی بودن قیام و حرکت اگر چه کشته شدن و اسارت در پی داشته باشد، زیبا است. چنان که زینب کبری(س) خطاب به ابن زیاد فرمود: «مَا رأیتُ الّا جَمِیلاً» . امام خمینی (ره) در این باره می¬فرماید: حضرت سیدالشهداء را کشتند أما ـ کشته شدن ـ اطاعت خدا بود، برای خدا بود، ... از این جهت شکستی در کار نبود، اطاعت بود. چون قیام امام حسین(ع) برای خدا و احیای دین بود، نام و یاد آن حضرت جاودانه شد. گرچه دشمن با به شهادت رساندن آن حضرت خیال می‌کرد، یاد آن حضرت را هم از خاطره ها محو می‌کند. همان طور که زینب کبری(س) خطاب به یزید فرمود: به خدا قسم! نمی توانی نام ما را از خاطره ها ـ و صفحه های تاریخ ـ محو کنی و نمی¬توانی فروغ وحی را خاموش سازی. هر چه از زمان حادثه کربلا می‌گذرد، نام عاشوراییان با عظمت و شکوه بیشتر و بهتری بر زبانها جاری و بر صفحات تاریخ نقش می‌بندد و الهام بخش بسیاری از قیامها بر علیه ظلم و ستم شده است. آری، بار معنوی عاشورای حسینی الهام بخش بسیاری از قیامها از جمله انقلاب اسلامی ایران در روزگار ما گردید و آن را به رهبری بزرگْ عاشورایی عصر، امام خمینی(ره) به پیروزی رساند. و در برابر همة توطئه ها و جنگ تحمیلی بیمه کرد و آن را پویا و زنده نگه داشته است و امید است، پیروزی جهانی را به امامت نهمین فرزند امام عاشورا نصیب جبهة حق در سراسر جهان گرداند. ان¬شاءالله!

۱. بعد مادی و معنوی انسان

واژة «معنوی» در لغت منسوب به معنا و آنچه مربوط به معنا است و باطنی و حقیقی در مقابل مادی، ظاهری و صوری می‌باشد و در اصطلاح به آنچه که محصول خرد و اندیشه باشد و به اموری که وضع یا کیفیت غیرمادی داشته باشد و مجموعة چیزی که ارزش و اعتبار غیرمادی داشته باشد گفته می‌شود. انسان دارای دو بعد مادی و معنوی است. یکی مربوط به بُعد حیوانی و دیگر مربوط به بُعد روحانی و ملکوتی او است و ارزش هر انسانی در تقویت بُعد معنوی و روحانی او است، نه بُعد مادی و حیوانی‌اش. باید از زندگی مادی و حیوانی در حد ضرورت بهره گرفت و آن را مقدمه برای تکمیل بُعد معنوی و روحانی قرار داد. چنانچه انسانی بُعد مادی خویش را اصل قرار دهد و برای تأمین خواسته ها و تمایلات آن همّت بگمارد و تلاش نماید، در واقع به بیراهه رفته است و دچار گمراهی شده است، و در واقع حیوانی است به صورت انسان، چون خداوند با ابزار شناختی که در اختیار او قرار داد ـ چون عقل، چشم و گوش ـ تا به حقایق عالم پی ببرد، باز راه حیوانیت را دنبال می‌کند. بلکه از آن هم پست تر گردیده است. در قرآن کریم درباره این گونه انسانها آمده است: وَ لَقَد ذَرَأنَا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الجِنِّ وَ الاِنسِ لَهُم قُلُوبٌ لایفقَهُونَ بِهَا وَ لَهُم أعینٌ لایبصِرُونَ بِها وَ لَهُم اذانٌ لایسمَعوُنَ بِهَا اُولئکَ کَالاَنعامِ بَل هُم اَضَلُّ اُولئِکَ هُمُ الغَافِلوُنَ (اعراف: ۱۷۹) و در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم ـ چرا که ـ دلهایی دارند که با آن ـ حقایق را ـ دریافت نمی کنند، و چشمانی دارند که با آنها نمی¬بینند، و گوشهایی دارند که با آنها نمی¬شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند. ـ آری ـ آنها همان غافل ماندگان‌اند. سپاه انبوهی که به پیروی از حیوان صفتانی چون یزید و ابن زیاد به فرماندهی ابن سعد در کربلا برای کشتن ولی خدا و امام خویش گرد آمدند از مصادیق آیه فوق¬اند. آنان کسانی بودند که اصالت را به بُعد مادی و حیوانی خویش داده بودند و به فرموده امام حسین (ع): «بنده دنیا بودند و دین چیزی جز لقلقة زبانشان نبود» . آنان آن چنان در بُعد حیوانیت فرو رفته بودند که با داشتن ابزار شناخت، چون کران و کوران نور خداوند را در برابرشان نمی¬دیدند و ندای قرآن ناطق را نمی¬شنیدند و یا خود را به کوری و کری زده بودند و آن گاه که امام حق در برابر صفوف آن دنیا گرایان از خدا بی¬خبر قرار گرفت تا ارشاد و هدایتشان نماید، به هلهله و سر و صدا پرداختند تا کلام خدا که از زبان ولی الله جاری بود نشوند، امام حسین(ع) خطاب به آنها می‌فرماید: وای بر شما! چرا گوش فرا نمی¬دهید تا گفتارم را ـ که شما را به رشد و سعادت فرا می‌خوانم ـ بشنوید؟! هر کس از من پیروی کند خوشبخت و سعادتمند است و هر کس عصیان و مخالفت ورزد از هلاک شدگان است. همة شما عاصیان و سرکشان هستید، که با دستور من مخالفت می¬کنید و به گفتارم گوش فرا نمی¬دهید. آری، بر اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده و بر اثر غذاهای حرام و لقمه های غیرمشروعی که شکمهای شما از آنها انباشته شده، خدا این چنین بر دلهای شما مهر زده است. وای بر شما! آیا ساکت نمی¬شوید؟ فریب دنیا و جلوه های مادی آن خوردن، خدا و آخرت را از یاد انسان می¬برد و در یک معاملة زیانبار، انسان را به فراموشی خدا و فروختن آخرت و سعادت ابدی به دنیای گذرا وامی¬دارد. در زیارت اربعین، از کسانی که برای کشتن امام حسین همدست شدند چنین گزارش شده است: کسانی برای کشتن امام حسین همدست و هم¬داستان شدند که دنیا فریبشان داد و بهرة خویش را به چیزی فرومایه و بی¬ارزش فروختند و آخرت را به بهای ناچیز و اندک معامله کردند. در مقابل این اکثریت دنیاگرا، گروه اندکی که به تقویت بُعد معنوی و ملکوتی خویش پرداخته بودند با قلبی حق¬گرا و چشمی حق بین و گوشی حق شنو مطیع فرمان امام خویش بودند و در شدائد و مشکلات دست از دین و یاری امام خویش نکشیدند و با رخصت امام در شب عاشورا حاضر نشدند او را تنها بگذارند و به زندگی مادی خویش ادامه دهند. برخی از یاران آن حضرت مانند زهیر بن قین عرض می‌کند: ای فرزند رسول خدا! سوگند به خدا، دوست داشتم که هزار بار ـ در راه تو ـ کشته می‌شدم و زنده می¬گردیدم تا خداوند به سبب این جان نثاری، کشته شدن را از وجود شما و خاندان و برادران و فرزندان و جوانانت دفع نماید! بنابراین در صحنه عاشورا دو رویکرد متقابل مادی و معنوی مشاهده می‌شود. یک طرف سخن از دنیا، حکومت بر کوفه و ری و زر و سیم و مقام و نزدیکی به ابن زیاد و یزید است، و برای دست یابی به آن حاضرند، خون ولی و خلیفه خدا را بریزند و از هیچ ظلم و ستمی پرهیز ننمایند و در طرف دیگر برای قرب به خداوند و یاری ولی او و رسیدن به فوز عظیم و قرار گرفتن در جوار پیامبر اسلام(ص) در بهشت عدن الهی و تقویت بعد معنوی خویش حاضرند جان و هستی خود را فدا نمایند و آرزو می‌کنند کاش هزار بار در راه تو کشته می¬شدیم. آری، چیزی که عاشورائیان را جاودانه کرده و آنها را الگوی اهل معنا و حق¬جویان و آزادگان جهان قرار داده و آوازه¬شان از مرز قرون و اعصار و امصار گذرانده و چون خورشیدی فروزان فراراه انسانها در همة مکانها و زمانها قرار داده، بعد معنوی و الهی آنها است، که در این مقاله به گوشه¬های یکی از ابعاد معنوی عاشورا که در واقع اصل و ریشه دیگر امور معنوی است، یعنی ذکر و یاد خدا می¬پردازیم.

۲. ذکر و یاد خدا در عاشورا

ذکر خدا به معنای «یاد کردن خداوند با قلب و زبان» است و در فرهنگ اسلامی معنا و مفهوم خاصی دارد، که در آیات و روایات بدان توصیه شده است، که انسان باید، همواره در همة احوال به یاد خدا باشد و او را حاضر و ناظر بر رفتار، کردار و گفتار خویش بداند. یاد خدا از بهترین اعمال و خوی نیکوکاران و مایه شرافت، رستگاری و نشانه ایمان و بندگی و بعد معنوی حیات انسان است، که در قرآن بدان سفارش شده است: یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللهَ ذِکراً کَثِیراً (احزاب: ۴۱) ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید. پیامبر اکرم (ص) نیز می¬فرماید: اِعلَموُا اَنَّ خَیرَ اَعمالِکُم عِندَ مَلِیکِکُم وَ اَزکاهَا و اَرفَعَها فِی دَرَجاتِکُم وَ خَیرَ مَا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ، ذِکرُاللهِ سُبحانَهُ وَ تَعالی فَاِنَّهُ اَخبَرَ عَن نَفسِهِ فَقالَ اَنَا جَلیسُ مَن ذَکَرَنی. بدانید، که بهترین اعمالِ شما نزد خداوند و پاکیزه ترین و والاترین آنها در مراتب شما و بهترین چیزی که آفتاب بر آن تابیده، ذکر خدای سبحان است؛ زیرا خدای تعالی از خودش خبر داده و فرموده است: «من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند». از آیات قرآن و سخنان اولیای خدا بر می¬آید که «ذکر» آن است که انسان در همة احوال و پیشامدها و سختیها و هنگام رو به رو شدن با معصیت و گناه به یاد خدا بوده و خود را در محضر او ببیند، امام صادق (ع) در این باره می¬فرماید: از مهم‌ترین چیزهایی که خدا بر بندگانش لازم فرموده «ذکر در همه حال است» ولی منظور من «سُبحانَ اللهِ وَ الحَمدُ للهِ و لا اِلهَ اِلّا اللهُ وَ اللهُ اَکبَر» نیست ـ گرچه اینها همه ذکر است ـ بلکه مقصود به یاد داشتن خدا هنگام اطاعت و معصیت است. ذکر و یاد خدا، سه مرحله یا مرتبه دارد: ۱. ذکر قلبی؛ ۲. ذکر زبانی؛ ۳. ذکر عملی. یک انسان مؤمن باید همواره توجه قلبی به خداوند داشته باشد و با توجه قلبی زبانش به نامها، صفات و نعمتهای الهی جاری شود، تا منشأ اثر گردد و در عمل و تصمیم گیریهای فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز در صدد کسب رضایت و اطاعت خدا بوده باشد، تا همة اعمالش رنگ خدایی پیدا کند. عاشورای حسینی مظهری از «ذکر خدا» است که سه مرحله ـ قلبی، زبانی و عملی ـ ذکر را دارد. عاشورائیان از عمق وجود خدا را باور داشتند و بر زبانشان نیز یاد خدا جاری بود و در عمل نیز حق و حقیقت را رها نکردند و رضایت معبود خویش را کسب نمودند. أما طرف مقابل ـ یزیدیان ـ چون از اعتقاد قلبی به خدا برخوردار نبودند، زبان و عملشان نیز با یکدیگر تفاوت داشت. گرچه به ظاهر و لقلقة زبان خدا را یاد می‌کردند و برای خدعه و ریا، نماز و دعا می‌خواندند، ولی در قلب و عمل از یاد خدا غافل بودند و برخلاف آنچه به ظاهر می¬گفتند، عمل می‌کردند و از دستور خدا تخلف و از ارتکاب هر عمل زشت و خلاف فرمان خدا و رسول پرهیز نداشتند. در این مقاله به گوشه¬هایی از ذکر خدا در مراحل مختلف قیام امام حسین(ع) که همراه باور کامل قلبی بر زبان آن حضرت جاری شد و بدان عمل نمود، می‌پردازیم:

۱ ـ ۲. یاد خدا هنگام پیشنهاد بیعت

اگر به منابع به جای مانده از عاشورا و سخنان امام حسین و اصحاب آن حضرت مراجعه شود، دیده می‌شود، که همواره در همة مواضع یاد خدا و معاد بر زبان و عمل آنها جاری است. آن حضرت از آغاز تا فرجام قیام از دعوت وی برای بیعت با یزید تا گودی قتلگاه به یاد مبدأ و معاد است. آن گاه که مروان حَکَم مشاور ولید بن عُتبَه حاکم مدینه به اصرار از امام می‌خواهد، با یزید بیعت نماید و این کار را به نفع دین و دنیای وی می‌داند، امام در پاسخ با یاد کرد از مبدأ و معاد چنین موضع گیری سیاسی می‌کند: اِنّا لِلّهِ وَ اِنَّا اِلَیهِ راجِعُونَ وَ عَلَی الاِسلامِ اَلسَّلامَ اِذا بُلِیتِ الاُمَّهُْْ بِراعٍ مِثلَ یزیدَ ... ما از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم، و باید فاتحه اسلام را خواند هنگامی که مسلمانان به فرمانروایی مانند یزید گرفتار شوند... . امام حسین چون باور قلبی و یقین به خدا و معاد دارد، آن را در موضع گیری سیاسی به زبآنجاری می‌کند و کلمه استرجاع را که یک مؤمن واقعی همواره و در همة مواضع باید به کار گیرد و آن را در نظر داشته باشد، در برابر کسانی که خواهان بیعت وی با یزیدند بیان می¬کند و چون این بیعت را خلاف فرمان الهی و رسول اسلام می‌داند، در عمل نیز حاضر به چنین کاری نمی‌شود. ولی کسانی که باور به مبدا و معاد نداشتند، گرچه به ظاهر کلمه استرجاع می‌گفتند، ولی هنگام عمل بر خلاف آن رفتار کردند و نه تنها دست بیعت با یزید دادند، بلکه برای گرفتن بیعت از امام خویش برای یزید هم صدا شدند و آن گاه که امام حاضر به چنین کاری نشد، به جنگ با وی پرداختند، و او و یارانش را به شهادت رساندند و خانواده اش را به اسارت گرفتند. امام حسین† پس از امتناع از بیعت، چون مدینه را برای ماندن صلاح نمی دید، کنار قبر جدش رسول خداˆ می‌رود و با ذکر و یاد خدا از او می‌خواهد که وی را به راهی که رضایت او در آن است، رهنمون فرماید: خدایا! این قبر پیامبر تو محمدˆ است و من فرزند دختر پیامبر توام. برای من پیش آمدی رخ نموده که خود می‌دانی. خدایا من معروف و نیکی را دوست دارم و از بدی و منکر بیزارم. ای خدای ذوالجلال و کرامت بخش، به احترام این قبر و کسی که در آن آرمیده است، از تو می‌خواهم، که راهی را پیش روی من بگذاری که مورد رضا و خشنودی تو و مورد رضای پیامبرت باشد. سپس آن حضرت آماده حرکت به سوی مکه می‌شود. برخی از افراد معروف، به خصوص خاندان آن حضرت چون از موضع سیاسی آن حضرت و تصمیم وی به مبارزه و حرکت از مدینه آگاه می‌شوند به جهت علاقه ای که به حفظ جان امام† داشتند به حضورش می‌رسند، و سازش با یزید را به امام پیشنهاد می‌نمایند که آن حضرت در پاسخ برخی از آنها مانند برادرش، عُمر اَطرَف و همسر پیامبرˆ «اُم السَّلَمه» با بیان علم به شهادت و اسارت خانواده اش و حتی نقل جزئیات این حادثه، از موضع سیاسی خویش دست نمی کشد و آن را خواست خداوند می‌داند. امام چون این حرکت را خواست خدا می‌بیند، در پاسخ به برادرش محمد حَنیفه می‌گوید: یا أخِی! لَو لَم یکُن فِی الدُّنیا مَلجأ ٌ وَ لا مَأوی لَما بایعتُ یزیدَ بنَ مُعاوِیهَْْ ... برادر اگر در تمام این دنیا ـ به این وسیع ـ هیچ پناهگاه و ملجا و ماوایی برای من نباشد باز با یزید بیعت نخواهم کرد ... !

۲. یاد خدا به هنگام خروج از مدینه

امام حسین(ع) پس از آنکه تصمیم به خروج از مدینه می‌گیرد، وصیت‌نامه ای می‌نویسد و آن را با مُهرش مَهمور می‌کند و به برادرش محمد حنیفه می‌سپارد که در آن با نام خدا آغاز و پس از شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر و معاد، هدف از قیامش را توضیح می¬دهد و در پایان نیز به یاد خداوند آن را به پایان می‌رساند: به نام خداوند بخشنده مهربان، این وصیت حسین بن علی است به برادرش محمد حنیفه. حسین گواهی می‌دهد، به توحید و یگانگی خداوند و این که برای او شریکی نیست و این که محمد بنده و فرستاده او است ... . پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد ـ و از من پیروی کند ـ راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند ـ و از من پیروی نکند ـ من با صبر و استقامت ـ راه خود را ـ پیش خواهم گرفت، تا خداوند در میان من و این افراد حکم کند، که او بهترین حاکم است. برادر! این است وصیت من بر تو و توفیق از طرف خدا است، بر او توکل می‌کنم و برگشتم به سوی او است. امام حسین برای طی مسیر از مدینه تا مکه، برخلاف ابن زبیر جاده عمومی و اصلی را انتخاب می‌کند و می‌فرماید: نه به خدا سوگند! مسیر عمومی را ادامه خواهم داد و به کوه و دشت و کوره راه‌ها منحرف نخواهم شد، تا به آن مرحله ای برسم، که خواست خدا است. امام پس از خروج از مدینه آیه ای که حضرت موسی(ع) هنگام خروج از مصر خواند، قرائت می‌کند: « فَخَرَجَ مِنها خائِقاً یتَرَقَبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ القَومِ الظَالِمِینَ» (قصص: ۲۱)؛ موسی از مصر با ترس و نگرانی خارج شد در حالی که می‌گفت: «پروردگارا! از این مردم ظالم ستمگر نجاتم بخش.» و از خداوند استمداد می‌طلبد و با ورود به مکه نیز آیه ای که حضرت موسی هنگام ورود به مدین خواند قرائت می‌کند: «وَ لَمّا تَوَجَّهُ تِلقاءَ مَدینَ قالَ عَسی رَبِّی اَن یهدِینِی سَواءَ السَّبِیلِ» (قصص: ۲۸) آن حضرت در مکه با افراد به ظاهر مقدس همانند عبدالله بن عمر که از بینش سیاسی بی‌بهره بودند، برخورد می¬کند و او از امام (ع) می¬خواهد که با یزید سازش نماید. امام در پاسخ وی با نقل جریان قوم بنی اسرائیل و کشتن پیامبران الهی و یحیی بن زکریا به عاقبت آنها اشاره می¬کند، که چگونه دچار انتقام الهی گردیدند و از او می‌خواهد که با رعایت تقوای الهی، به یاری وی بشتابد که متاسفانه بدان عمل نمی نماید. آن حضرت هنگامی که با سپاه حر بن یزید ریاحی برخورد می‌کند و متوجه می‌شود، که آنها برای جنگ با وی آمده اند، به یاد خداوند می‌فرماید: «لا حَولَ وَ لاقُوََّهْْ اِلّا بِاللّهِ العَلِی العَظِیم». وقتی نامه ابن زیاد به حرّ می‌رسد و طبق دستور بر امام سخت می‌گیرد و مانع از حرکت وی می‌شود، آن حضرت ضمن خطبه ای که با حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر(ص) آغاز می‌کند. لقای پروردگار را آرزو می‌نماید و مرگ در چنین اوضاع و احوال را سعادت می‌داند: اَلا تَروُنَ اِلَی الحَقِّ لا یعمَلُ بِهِ وَ اِلَی البَاطِلِ لایتَناهی عَنهُ، لِیرغِبَ المُؤمِنُ فِی لِقاءِ رَبِّهِ مُحِقّاً، فَاِنِّی لا اَرَی المَوتَ اِلّا سَعادَهّْْ وَ الحََیاهَْْ مَعَ الظّالِمینَ اِلّا بَرَمَاً» آیا نمی بینید که کسی به حق عمل نمی کند و از باطل نهی نمی نماید؟ در چنین وضعی یک مرد خدا باید طالب مرگ شود، و بدون تردید، لقای پروردگار خود را آرزو نماید، من در این شرایط مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران و ناپاکان را جز خواری و ننگ نمی¬بینم. پس از سخنرانی امام یاران آن حضرت اعلام وفاداری می‌نمایند. هلال بن نافع می‌گوید: به خدا سوگند ما از دیدار با پروردگار کراهت نداریم و مرگ را برای خود ناگوار نمی‌دانیم، بلکه ما بر نیتهای پاک و صادقانة خود باقی و برقراریم و بصیرت و بینشی استوار داریم، و با کسانی که تو را دوست دارند دوست و با کسانی که با تو دشمنند، دشمنیم.

۳ ـ ۲. تذکر به مبدأ و معاد برای عمر سعد و سربازانش

امام حسین طی ملاقاتی که با فرمانده مادی¬گرا و دنیاپرست سپاه کوفه ـ عمر سعد ـ داشت و از تصمیم او برای جنگ آگاه شد، مبدا و معاد را به یاد او آورد و فرمود: آیا از خدایی که بازگشت همه به سوی اوست نمی¬ترسی؟ آیا نمی خواهی با من باشی و دست از اینها ـ بنی¬امیه ـ برداری که این عمل به خدا نزدیکتر و مورد توجه او است. متاسفانه کلام امام بر قلبی که مُهر خورده و جایی برای خدا در آن نمانده، اثر نمی¬کند و دنیاخواهی و حکومت بر مُلک ری را بر اطاعت از خدا و ولی او ترجیح می‌دهد. که امام وی را نفرین می¬کند، که از گندم ری نصیبش نگردد و در رختخوابش کشته شود، که عاقبت نیز چنین می‌شود. امام حسین(ع) نه تنها خود به یاد خدا است، بلکه در اندیشه آن است، که سپاه جاهل و فریب خورده عمر سعد نیز به یاد خدا و قیامت بیندازد و شاید که آنها هدایت شوند و از ضلالت و گمراهی نجات یابند. از این رو در روز عاشورا پس از آنکه از نعمتهای بیکران خداوند یاد می¬کند، از خیمه های خود کمی فاصله گرفته، پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به سپاه عمرسعد می‌فرماید: بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر قرار بود همة دنیا به یک نفر داده شود، یک نفر برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران برای بقا سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوشایندتر بود؛ ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را برای فانی شدن آفرید، که تازه‌هایش کهنه و نعمتهایش زایل و سرور و شادی¬اش به غم و اندوه مبدل خواهد گردید. پسـت منزلی است و موقت خانه¬ای! پس برای آخرت خود توشه¬ای برگیرید و بهترین توشة آخرت تقوا و ترس از خدا است. ای مردم! خداوند دنیا را محل فنا و زوال قرار داد، که اهل خویش را تغییر می‌دهد و وضعشان را دگرگون می‌سازد. مغرور و فریب خورده کسی است، که فریب دنیا را بخورد و بدبخت کسی است، که مفتون و شیفتة آن گردد. این دنیا شما را نفریبد که هر کس به آن تکیه کند، ناامیدش سازد، و هر کس بر آن طمع ورزد، به یاس و ناامیدیش کشاند. شما اکنون برای مردی هم پیمان شده اید که خشم خدا را برانگیخته و به سبب آن، خدا از شما اعراض کرده و غضبش را بر شما فرستاده است. چه نیکوست خدای ما و چه بد بندگانی هستید شما که [ابتدا] به فرمان خدا گردن نهادید و به پیامبرش ایمان آوردید، آنگاه برای کشتن اهل بیت و فرزندانش هجوم کردید! شیطان بر شما مسلط شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. ننگ بر شما و ننگ بر فکر و هدف شما! ما از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم. اینان پس از ایمان، به کفر گراییده اند، این قوم ستمگر از رحمت دور باد! امام حسین(ع) غفلت از یاد پروردگار و «خدافراموشی» را عامل مهمی در کشیده شدن سپاه کوفه به گناه و فساد و ظلم می‌داند. وی روی این نکته تأکید فرمود که شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است: « لَقَدِ استَحوَذَ عَلَیکُمُ الشَّیطانُ فَاَنسَاکُم ذِکرُ اللهِ العَظیمِ» این کلام امام از قرآن کریم برگرفته شده که خداوند، از ویژگیهای حزب شیطان، خدافراموشی را بر می‌شمارد که زمینة سپردن زمام طاعت به دست شیطان می‌شود: اِستَحوَذَ عَلَیهِمُ الشَّیطانُ فَأنسَاهُم ذِکرَ اللهُ اوُلئِکَ حِزبُ الشَّیطانِ اَلا اِنَّ حِزبَ الشَّیطانِ هُمُ الخاسِرونً (مجادله: ۱۹) شیطان بر آنها مسلط شده و یاد خدا را از خاطر آنها برده؛ آنها حزب شیطانند. بدانید حزب شیطان زیانکارانند. همان گونه که «یاد خدا» سازنده اخلاق و تعالی بخش روح و جان انسان است و سدّی در برابر رخنة شیطان به قلعة دل و سلطة هوای نفس بر اراده و نیت و عمل انسان است، فراموشی یاد خدا موجب فساد اخلاق و مردن دل بوده، راه نفوذ و رخنه شیطان را در دل باز و در آن لانه می¬کند و بر اراده و نیت انسان مسلط می¬شود و انسان را به اعمال خلاف شرع و فساد و گناه دعوت می¬کند و از صراط مستقیم منحرف می¬نماید. سپاه عمر سعد از مصادیق حزب شیطان بودند، که به پیروی از او قرآن ناطق را پاره پاره کردند و در بیابان گرم کربلا در مقابل تابش آفتاب و باد رها نمودند.

۴ ـ ۲. یک شب مهلت برای ذکر و مناجات با خدا

پس از آنکه عمرسعد، عصر تاسوعا ـ نهم محرم ـ فرمان حمله را صادر کرد و لشکر او به سوی خیمه¬های امام حسین(ع) حرکت کردند. امام حسین(ع) از برادرش حضرت عباس می¬خواهد که نزد آنان برود و از تصمیمشان آگاه گردد. حضرت عباس پس از اطلاع از تصمیم آنها برای گرفتن بیعت یا جنگ، مطلب را به اطلاع امام حسین(ع) می‌رساند. آن حضرت به برادرش می‌گوید که نزد آنها برود و یک شب مهلت بگیرد تا به مسائل عبادی و معنوی بپردازد: به سوی آنان باز گرد، و اگر توانستی، امشب را مهلت بگیر، و جنگ را به فردا موکول کن، تا امشب را به نماز، استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم؛ زیرا خدا می¬داند که من به نماز، قرائت قرآن و استغفار و مناجات با خداوند علاقة شدید دارم. امامی که حاضر نمی¬شد هیچ درخواستی از دشمن کند، برای امور عبادی و معنوی که در واقع جنگ آن حضرت برای احیای این سنتهای فراموش شده بود، درخواست یک شب دیگر مهلت می¬نماید، تا به این امور بپردازد. این جاست که در زیارتنامة آن حضرت و برخی از شهدای کربلا می¬خوانیم: اَشهَدُ اَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصَّلاهَْْ وَ اتَیتَ الزَّکاهَْْ وَ اَمَرتَ بِالمَعروُفِ وَ نَهَیتَ عَنِ المُنکَرِ وَ اَطَعتَ اللهَ وَ رَسوُلَهُ حَتَّّی أتَاکَ الیقِینَ. روایت شده امام حسین(ع) و یارانش آن شب را به صبح رساندند در حالی که زمزمة آنها در حال رکوع، سجده، قیام و قعود، مانند زمزمة زنبوران عسل شنیده می¬شد.

۵ ـ ۲. تذکر استعانت به صبر و نماز به یاران

امام حسین(ع) پس از اقامة نماز صبح روز عاشورا خطبه می¬خواند و پس از حمد و ثنای خداوند، دو نکته را به آنها یادآور می¬شود: یکی اصل کشته شدن که به امر پروردگار است و دیگر، پایداری و استقامت در برابر دشمن ، که هر دو نکته ارتباط تنگاتنگ با نماز و معنویت دارد، زیرا اگر در قرآن، حکم به نماز در آیات متعدد آمده و نماز را یکی از نشانه¬های ایمان قلمداد کرده و در روایات به منزله ستون دین نامیده شده. روح استقامت و پایداری در جهاد و دفاع از اسلام نیز در نماز و ارتباط با خداوند و امور عبادی و معنوی نهفته است و باید از آنها نیرو گرفت که خداوند فرمود: وَ استَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلَوهِْْ وَ اِنَّهَا لَکَبِیرَهٌْْ اِلَّّا عَلَی الخَاشِعِینَ. (بقره: ۴۵) از شکیبایی و نماز یاری جویید، و به راستی این ـ کار ـ گرانست مگر بر فروتنان.

۶ ـ ۲. نماز اول وقت با جماعت در میدان جنگ

امام حسین(ع) همانند پدر بزرگوارش که در گرماگرم جنگ صفین نماز اول وقت را به جا می‌آورد، در ظهر روز عاشورا که دشمن از هر طرف او را در محاصره دارد، و تیراندازی می¬کند، وقتی عمرو بن عبدالله، معروف به ابوثمامه صائدی وقت نماز را یادآور می¬شود و عرض می‌کند: «دوست دارم پس از نماز به امامت شما به لقای پروردگار نایل شوم» می¬فرماید: «نماز را یادآور شدی! خداوند تو را از نمازگـزاران واقعی قرار دهد، بله، این اوّل وقت نماز ـ ظهر ـ است. از آنان بخواهید، مدّتی دست از جنگ بکشند ـ آتش بس کنند ـ تا نماز به جای آوریم». پس از آنکه پیشنهاد امام برای آتش بس موقت جهت ادای نماز ظهر رد می¬شود، آن حضرت بدون توجه به تیراندازی دشمن، به نماز می¬ایستد که دو تن از یاران وی خود را سپر تیرهای دشمن می¬نمایند، تا امام با تعدادی از یاران نماز جماعت در اول وقت به جای آورند. پس از ادای نماز امام حسین، یکی از یارانش به نام سعید بن عبدالله حنفی که در پیش روی امام ایستاده بود، تا تیر به بدن آن حضرت اصابت نکند، از شدت جراحت به زمین می¬افتد و نخستین شهید نماز در جبهة خونین کربلا می¬گردد، در حالی که سیزده چوبة تیر به غیر از زخمهای دیگر بر بدن مبارکش دیده می¬شد. آن شهید نماز پیش از شهادت چنین خدا را یاد می¬کند: «پروردگارا! این مردم را لعنت کن! مانند لعنتی که بر قوم عاد و ثمود کردی. بار خدایا! سلام مرا به پیامبرت برسان، و آن حضرت را از درد و زخمهایی که بر من وارد شده آگاه فرما! من این زخمها را برای درک ثواب تو در راه یاری فرزند پیامبرت بر جان خریدم». نماز امام علی(ع) در بحبوبة جنگ صفین و نماز امام حسین(ع) و یارانش در ظهر روز عاشورا در آن وضعیت سخت و بحرانی این پیام را به ما شیعیان می¬دهد که اقامة نماز اول وقت و با جماعت چقدر اهمیت دارد، از این رو بر ما مدعیان و پیروان آن امام است که اهتمام به نماز را سرمشق همة کارهای خویش قرار دهیم تا تبعیت از مولای خویش کرده باشیم؟ امام خمینی(ره) از نماز امام حسین(ع) در ظهر روز عاشورا چنین یاد می¬کند: سیدالشهدا(ع) در همان ظهر عاشورا که جنگ بود و آن جنگ بزرگ بود و همه در معرض خطر بودند، وقتی یکی از اصحاب گفت، ظهر شده است، فرمود: که یاد من آوردید نماز را و خدا تو را از نماز گزاران حساب کند و ایستاد در همان جا نماز خواند. نگفت که ما می¬خواهیم جنگ بکنیم، خیر، جنگ را برای نماز کردند. عشق به معنویت و نماز در یاران با وفای امام حسین نیز موج می¬زد در زیارت سفیر امام حسین(ع) در کوفه، مسلم بن عقیل نیز آمده است: «اَشهَدُ اَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصلاهْْ». به نقل امام سجاد(ع) عمه¬اش زینب در شب بسیار سخت و وحشتناک یازدهم محرم که به علت بیماری امام زین¬العابدین مدیریت حفاظت و نگهداری از بازماندگان کربلا را به عهده داشت با وجود آن هم مصائب و رنجها و داغها که دیده بود نماز شبش ترک نمی¬شود و از آنجا که توان ایستادن ندارد، نشسته آن نافله پرفضیلت را به جای می¬آورد. این عمل زینب(س) پیامی است به همة زینبیان در هر زمان که در هیچ حالی نباید خدا را از یاد ببرید، بلکه باید همة دردها و رنجها را با یاد خدا التیام بخشید. زیرا با یاد خدا قلبهای ستم دیده آرامش می¬یابد، که در قرآن آمده است: «اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» (رعد: ۲۸) عبدالله بن عفیف ازدی که در کوفه می‌زیست و نابینا بود و یکی از معترضین به ابن زیاد به علت کشتن امام حسین(ع) و اسارت خاندانش بود و در این راه نیز شربت شهادت نوشید، از کسانی است که پیوسته در مسجد کوفه تا شب به اقامه نماز می¬پرداخت.

۷ ـ ۲. یاد خدا در بحرانی ترین حالات

سیدالشهداء در بحرانی ترین حالات در روز عاشورا با یاد خدا آرامش می‌یابد و به یاران و خاندانش نیز ذکر و یاد خدا را سفارش می‌نماید. آن حضرت صبح روز عاشورا پس از نماز صبح صفوف یاران خویش را مرتب می‌کند و مسئولیت هر کدام را تعیین می‌نماید و هنگامی که نگاهش به انبوه جمعیت لشکر دشمن که خود را آماده جنگ کرده اند می‌افتد، دستها به سوی آسمان بلند می‌کند و خدا را چنین می‌خواند: اَللّهُمَّ اَنتَ ثِقَتِی فِی کُلِّ کَربٍ ... خدایا! تو در هر غم و اندوهی پناهگاه و در هر پیشامد ناگواری، مایه امید، و در هر حادثه ای سلاح و ملجأ منی، چه بسیار غمهای کمرشکن که دلها در برابرش آب و راه چاره در مقابلش مسدود می¬گردد؛ غمهای جانکاهی که با دیدن آنها، دوستان دوری جسته و دشمنان زبان به شماتت می¬گشایند در چنین موقعی تنها به پیشگاه تو شکایت می‌کنم و از دیگران قطع امید می‌نمایم. تو بودی که به داد من رسیده و این کوههای غم را برطرف کرده ای و از این امواج اندوه نجاتم بخشیده ای. خدایا! تویی صاحب هر نعمت و تویی آخرین مقصودم!

۸ ـ ۲. یاد خدا هنگام شهادت یاران

امام حسین(ع) در اوج سختیها و گرفتاریهای توان سوز و مدهوش ساز روز عاشورا و به هنگام شهادت هر یک از یاران و بستگان عزیزش یک لحظه از ذکر و یاد خدا غافل نماند و گویا خود را در معرض نگاه پر مهر خدای خویش می¬دید و پیوسته با یاد و نام آن محبوب جان خوش را آرام می¬کرد. او خود را به دریای بیکران رحمت الهی متصل می¬کرد و مدام می¬گفت: «لاحََولَ وَ لاقُوَّهَْْ اِلّا باللهِ العَلِی العَظیم». او برای تحمل سخت ترین مصائب از اهرم و نیروی ذکر خدا بهره می¬گرفت و در شهادت یاران این آیه را قرائت می‌کرد: مِنَ¬المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوُا مَا عَاهَدُوااللهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضَی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن ینتَظِرُ (احزاب: ۲۳) در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند ـ و در راه او شربت شهادت نوشیدند ـ و بعضی دیگر در انتظارند. برای وی غلام و آزاد، سیاه و سفید فرق نمی کند همه نزد او عزیزند بر سر بالین همه حاضر می‌شود و دعای خیر امام در آن لحظة جان دادن و شهادت بدرقة راهشان است. هنگامی که بر سر بالین غلام سیاه ابوذر غفاری «جون» که در میدان افتاده بود و نفسهای آخر حیات را می‌کشید حاضر شد، برایش از خدا چنین می‌خواهد و دعا می‌کند: اَللّهُمَّ بَیض وَجهَهُ وَ طَیب رِیحَهُ وَ احشُرهُ مَعَ الأبرارِ وَ عَرِّف بَینَهُ وَ بَینَ مَحَمَّدٍ وَ آلِ مَحَمَّدٍ. خدایا! رویش را سفید و بدنش را خوشبو و با ابرار و نیکان محشورش گردان و در میان او با محمد و خاندانش معارفه و آشنایی بیشتر قرار بده. امام حسین(ع) چون همه حوادث کربلا را در منظر و مرآی خدا می‌بیند راضی است و خدا را شاهد می‌گیرد. آنگاه که جوان عزیزش که از نظر صورت و سیرت و نطق شبیه جدّش پیامبر است روانة میدان می‌کند خدا را چنین یاد می‌کند و شاهد می‌گیرد: اَللّهُمَّ! اشهَد عَلی هؤُلاءِ القَومِ فَقَد بَرَزَ اِلَیهِم اَشبَهَ النّاسِ بِرَسُولِکَ مُحَمَّدٍ (ص) خَلقاً وَ خُلقاً وَ مَنطِقاً... خدایا! تو خود گواه باش که به سوی این مردم جوانی حرکت می‌کند که از نظر خَلق و خُلق و نطق شبیه¬ترین مردم است به پیامبر تو و ما هر وقت مشتاق لقای سیمای پیامبر بودیم به صورت وی می¬نگریستیم. خدایا! این مردم ستمگر را از برکات زمین محروم و به تفرقه و پراکندگی مبتلایشان گردان! صلح و سازش را از میان آنان و فرمانروایشان بردار که ما را با وعدة یاری و نصرت دعوت نمودند و آنگاه به جنگ با ما برخاستند. آنگاه که گلوی نازک طفل شیرخوارش علی اصغر را با تیر هدف گرفتند، فرمود: «آنچه بر من نازل شده برایم آسان است، زیرا در راه خدا است و او می‌بیند». چیزی که تحمل این مصیبت را برای امام حسین(ع) آسان می‌کرد، در منظر خدا بودن آنها بود و خدا را شاهد و ناظر آنها می‌دید.

۹ ـ ۲. یاد خدا هنگام وداع و شهادت

برای امام حسین(ع) چیزی بالاتر از آن نبود که نعمت وجود خویش را در راه رضای معبود، به کار گیرد و در راه او خرج کند و فدا گرداند. آمادگی برای فدا شدن در راه خدا نشانة ایمان راسخ او در راه محبّت خدا بود. او خدا را مشتری جان خود می‌دید و برای خود در برابر خدا هیچ شأنی قائل نبود، تسلیم محض در برابر او بود. ارزش و عظمت دین و سنت پیامبر(ص) را بالاتر از جان خویش و عزیزان و یارانش می¬دانست و برای بقای آن، حاضر شد خود را فدا نماید تا ادای حق خداوند کرده باشد و در شعری که منسوب به وی می‌باشد چنین می‌فرماید: لَو کانَ دینُ مَحَمَّدٍ لَم یستَقِم اِلّا بِقَتلی یا سُیوُفُ خُذینی. در زمانی که دین خدا و سنت پیامبر(ص) در معرض زوال و نابودی بود و جهالت و غفلت مردم زمینة نابودی مکتب اسلام شده بود، امام حسین(ع) حاضر شد برای بیداری و آگاهی مردم قربانی شود و خود را برای به میدان رفتن آماده می‌کند در زیارت اربعین آمده است: وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِْْ وَ حَیرَهِْْ الضَّلَالَهِْْ. او خون خویش را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از نادانی و سرگشتگی و گمراهی نجات دهد. حفظ دین خدا قربانی می‌خواهد. حسین بن علی و یاران و فرزندانش قربانیان اهل بیت در این راه بودند. از این رو در زیارتشان می‌خوانیم: السَّلامُ عَلَیکُم اَیهَا الذّابَّونَ عَن تَوحیدِ اللهِ. او برای رفتن به قربانگاه آماده می‌شود. پس از وداع به اهل بیت و توصیه های لازم، برای وداع با امام سجاد(ع) به سوی خیمة او حرکت می‌کند. یکی از نکات مهم وداع آن حضرت توجه به درگاه ربوبی و یاد خداوند است. امام سجاد(ع) می‌فرماید: «پدرم مرا به سینه چسبانید و فرمود: فرزندم! این دعا را از من فراگیر و هنگام حاجت و غم و اندوه جانکاه و در حوادث مهم و جانکاه، با آن خدا را بخوان و این دعایی است که مادرم فاطمه بر من تعلیم نمود که او از پدرش رسول خدا و او از جبرئیل فرا گرفته بود: بِحَقِّ یس وَ القرآن الحَکِیم وَ بِحَقِّ طه وَ القرآن العَظیم ... ای خدایی که بر آنچه نیازمندان از درگاهت بخواهند قادری! ای آن که از اسرار دلها آگاهی! ای خدایی که غم از دلهای مغمومین و اندوه از دلهای اندوهگین می‌زدایی! ای آنکه به پیران خسته رحم می‌کند! و به کودکان شیرخوار روزی می‌رساند! ای آن که نیازی به تفسیر ندارد! به محمد و فرزندانش درود بفرست و حوایج مرا بر آور.» امام حسین(ع) آن گاه که در قتلگاه بر زمین افتاده بود، خدا را می‌ستود و یاد می‌کرد و مراتب تسلیم و رضای خویش را ابراز می‌نمود و خدا را با عظمت یاد می‌کرد. مناجاتهای عاشقانه آن حضرت با معبودش در آخرین لحظات شنیدنی بود آن حضرت چنین خدا را یاد می‌کند و می‌ستاید: اَللّهُمَّ مَتَعالی المَکانِ، عَظِیمَ الجَبَروتِ، شَدیدَ المِحالِ، غَنِی عَنِ الخَلائِقِ، عَرِیضُ الکِبرِیاءِ، قادِرٌ عَلی ما تَشاءُ قَرِیبُ الرَّحمَهْْ، صادِقَ الوَعدِ، سابِغٌ النِّعمهِْْ ... ای خدایی که مقامت بس بلند، غضبت شدید، نیرویت بالاتر از هر نیرو، تو که از مخلوقات خویش مستغنی هستی و در کبریا و عظمت فراگیر، به آنچه بخواهی توانا، رحمتت به بندگانت نزدیک، وعده ات صادق، نعمتت شامل، امتحانت زیبا، به بندگانت که تو را بخوانند نزدیک هستی، و بر آنچه آفریده ای احاطه داری و هر کس که از در توبه در آید پذیرایی، آنچه را اراده کنی توانایی، آنچه را بخواهی توانی کرد، کسی را که شکر گزار تو باشد شکر گزاری، یاد کننده‌ات را یادآوری، من تو را خوانم که نیازمند توأم، به سوی تو روی آرم که درماندة توأم، ترسان به پیشگاهت فزع می‌کنم، غمگین در برابرت می‌گریم، از تو مدد می‌طلبم که ناتوانم، خود را به تو وا می‌گذارم که بسنده ای، خدایا! در میان ما و قوم ما داوری کن که آنان از راه مکر و حیله وارد شدند و دست از یاری ما برداشتند و ما را، که فرزندان پیامبر و حبیب تو محمد(ص) هستیم، کشتند؛ پیامبری که به رسالت خویش برگزیده ای و امین وحی خویش گردانیده¬ای، ای خدا! ای مهربان‌ترین! در حوادث، بر ما گشایش و در پیشامدها، بر ما خلاصی عنایت کن. امام مناجات خویش را با این جملات به یاد خدا به پایان رسانید: در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم ای پروردگاری که جز تو خدایی نیست! ای فریادرس دادخواهان که مرا جز تو پروردگار و معبودی نیست! بر حکم و تقدیرت صابر و شکیبا هستم. ای فریادرس آنکه فریادرسی ندارد! ای خدایی که هر کس را با اعمالش می‌سنجی! در میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکم کنندگانی. و آن گاه که صورت مبارکش بر خاک گلگون و گرم کربلا نهاد گفت: بِسمِ الله وَ بِاللهِ وَ فِی سَبِیلِ الله و علی مِلَّهِْْ رَسُولَ الله. به نام خدا و به یاد خدا، و در راه خدا، و بر دین رسول خدا. آری آنچه که قیام و حرکت امام حسین(ع) را جاودانه کرد و الگو برای زمانها و مکانها در جهان کرد، قیام و حرکت به نام و یاد خدا و برای احیای دین رسول خدا بود و چنین قیامی موجب گردید که خون را بر شمشیر پیروز کند. نهضت عاشورا چون بر پایة یاد خدا، برای خدا، و در راه خدا و برای احیای سنت و دین رسول خدا بود، خداوند به این نهضت برکت و آثار فراوان داد و در واقع، آنان را پیروز کرد و امویان را نابود، و آنان فراموش گشتند. یزیدیانی که می‌خواستند دوباره مردم را به عصر جاهلیت برگردانند و یاد بتهای «لات، هبل و ...» را زنده کنند و مردم را از یاد خدا و پیامبرش به فراموشی بکشانند، خون امام حسین و یارانش نقشه های آنها را نقش بر آب کرد و آنها را رسوا نمود، اینجاست که وقتی ابراهیم طلحه در مدینه از امام سجاد(ع) می‌پرسد: «مَنِ الغالِبُ؟ چه کسی پیروز شد؟» حضرت فرمود: اِذا دَخَلَ وَقتَ الصَّلاهِْْ فَاَذِّن وَ اَقِم تَعرِفُ مَنِ الغالِبُ. وقتی که هنگام نماز فرا رسید، اذان و اقامه بگو، پیروز را خواهی شناخت. این نشان می¬دهد که فتح عقیدتی و فکر و اندیشه برتر از فتح نظامی است، چون فتح نظامی سلطه بر خاک است و فتح عقیدتی، حکومت بر دلها و جانها است و آن کسی پیروز است که بتواند بر دلها و جانها حکومت کند، از این رو امام حسین(ع) و یارانش تا جهان برپا است بر دلهای خداجویان وآزاداندیشان حاکمند وهرگز نمی¬میرند ودر زیارت آن حضرت می‌خوانیم: اَشهَدُ اَنَّکَ قُتِلتَ وَ لَم تَمُت بَل بِرَجاءِ حَیاتِکَ حَِییت قُلُوبُ شِیعَتِکَ وَ بِضِیاءِ نُورِکَ اِهتَدی الطّالِبوُنَ اِلَیکَ وَ اَشهَدُ اَنَّکَ نُورُ اللهِ الّذی لَم یطفَأ ُ وَ لا یطفأ ُ اَبَداً ... شهادت می‌دهم که تو کشته شدی ولی نمردی، بلکه به امید حیات تو، دلهای پیروانت زنده می¬شود و با فروغ نور تو رهجویان تو هدایت می¬شوند، گواهی می‌دهم که تو آن نور خدایی که هرگز خاموش نشد و خاموش نمی شود، تو آن چهرة پایندة الهی هستی که هلاک نشده ای و از بین نخواهی رفت. شهادت می‌دهم که این تربت، تربت توست و این حرم، حرم توست و این جا شهادتگاه توست. به خدا سوگند، آن که تو را یاری و حمایت کرد، خوار نیست و به خدا قسم کسی که تو را نصرت نمود مغلوب و شکست خورده نیست ... . از مجموعه آنچه آورده شد، چنین نتیجه می‌گیریم که راز ماندگاری عاشورا در طول قرون، معنویت و صبغة خدایی داشتن آن است. نهضت عاشورا چون بر پایة معنویت و حق خواهی بود و امام حسین علیه السلام و یارانش در این راه فدا شدند، خداوند به حرکتشان برکت و آثار فراوان داد و در واقع، آنان پیروز و ماندگار شدند و امویان مادیگرا نابود و فراموش گشتند. بنابراین هر کس در هر زمان و مکان به فرمان امام زمان خویش یا نایب به حق او، راه امام حسین را دنبال کند، و در برابر قدرتی ظالم و ستمگر بایستد عاشورا و کربلایی دیگر آفریده و پیروز است..

اربعین؛ امتداد تجلی سوز و حماسه در آوردگاه کربلا

 بار دیگر اربعین و شور و شیدایی یاران عشق در گذر زمان؛ که بر زمانه فائق آمده و عالم را به رستاخیز جان در پهنه کربلا کشانده و نای نینوایی حسین حسین(ع) را در موسیقای جانانه خویش، نجوا نموده اند و... و عالمی را واله خویش! ربعین حسینی یادآور امتداد نهضتی است که با خط سبز حضور و رنگ سرخ خون عشاق، به مصاف شب رفت و سپیده صبح صادق را صلا داد.اربعین یادآور حماسه حسینی، صبر زینبی و استقامت سجادی است، آن گاه که خون بر شمشیر پیروز می شود و مظلومیت بر ستم مستولی. آن گاه که نام عشاق مظلوم کربلا بر صحیفه تاریخ، به عزت سرافرازی و ماندگاری جاودانه می‌شود و نقاب از چهره عمال شیطان و جرثومه‌های ستمکاری و زشتی که لباس دین و تقوا بر تن کرده، نمادهای عبادت، زهد و دینداری را در سیمایشان به نمایش گذاشته اند، برمی‌اندازد.

آری؛ حقیقت کربلا نه در جنگاوری و مصاف نبرد، بلکه در نمایاندن چهره واقعی مزوران و مزدوران دین فروش و نفاق آلود نهفته و هویداست.و اربعین، نقطه عطفی در مسیر پیام رسانی کربلا و امتداد این حرکت تاریخی و ابدی است.نقطه ای برای امتداد رثاء و حماسه ای که از دل این واقعه سوزناک و غمگنانه بر دل عشاق رفته و تا ابد سردی نخواهد دید.باری؛ در اربعین و به مناسبت این روز خطیر و حساس تاریخی که از هر جهت قابل تأمل و تدقیق است، نکات و ظرایف بسیاری نهفته است.اینکه «اربعین» گرذفتن تنها و تنها در غم مصیبت اباعبدالله(ع) وارد شده و یا کنگره عظیم عشاق و شیداییان حسینی در طول تاریخ پس از عاشورا و تا کنون، خاصه در سال‌های اخیر، که گاه جمعیتی بالغ بر بیست میلیون نفر را با پای پیاده از اقصی نقاط جهان به سمت کربلا می‌کشاند، تنها و تنها در میدان عشق حسین و دریای شور و شوق سالار شهیدان به وقع می پیوندد.

چه زیبا و پر جلال  و ابهت مند است این حرکت رستاخیزی مردم در ایام منتهی به اربعین حسینی در عراق و چه نشانه های ارزشمند و منقلب کننده ای است در این سفر برای اهل نظر.به راستی چه مغناطیسی ماورایی و قدرت لایزالی، این همه انسان را بر مدار کربلا و در پهنه اربعین هماهنگ کرده، قلب، دل و گام و نوایشان را بر اقلیم عاشورا منطبق می‌سازد و راهی نینوا می‌کند؟اما اربعین، فارغ از این رویداد تارخی که بدان وجهی خاص بخشید، خود گویای نشانه هایی سترگ و شگرف و از معانی رازآلود و معرفت آمیز است.در عالم حقیقت و طبیعت هستی، گاه نشانه های روشنی از رمز و راز اشیاء و اعداد و کم و کیف اجزاء عالم دیده می شود که در جای خود قابل تأمل و تفکر است.مثلا در باب اعداد، «هفت» و «چهل» از این جمله اند.

اینکه کمال عقل در چهل سالگی است اینکه آثار چهل روز زهد و دوری از گناه و اخلاص ورزیدن در عمل، در زندگی انسان نمایان می‌شود، اینکه حفظ چهل حدیث چه برکاتی برای مومن به همراه خواهد داشت، اینکه تأکید شده است دعای چهل نفر مومن یا در حق چهل مؤمن چه تأثیرات نابی داراست، اینکه قرائت دعا عهد در طول چهل صبح انسان را سر در رکاب مولای آخر الزمان خواهد داشت، یا حتی این که زمین و آسمان و فرشتگان بر امام شهیدان اباعبدالله(ع) چهل روز به طول انجامید و یا استحباب زیارت اربعین و دیگر «چهل»های نمادین، همه و همه گویا و جویای راز و رمزی است که در عدد مهم و خطیر و مقدس «چهل» نهفته است.

اما این عدد چهل وقتی با اربعین حسینی پیوند می‌خورد و تاریخ روزها وقتی با تقویم امتداد حرکت عاشوراییان مصادف می شود، می توان نشانه‌های روشنی از حقیقت زیارت حریم حرم حسینی و عزاداری بر سید و سالار شهیدان را به تماشا نشست.در روایتی از امام عسکری(ع) یاداوری شده که نشانه های مؤمن، پنج چیز است که یکی از آن ها زیارت اربعین است.و نیز امام صادق(ع) زیارت اربعین را به صفوان بن مهران جمّال، تعلیم داد و او را در جریان ارزش‌ها و آموزه های زیبا و معنویت بکر و خطیرش قرارداد.اما در روایت اربعین حسینی و آنچه در تاریخ آمده است منابع گوناگون، نکات مختلفی را نقل کرده اند.از تاریخ حضور اهل بیت(ع) بر سر مزار شهدای کربلا تا چگونگی و کم و کیفش.

در میان منابع مختلف می توان به نوشته سید ابن طاووس اشاره نمود که در نقل زیارت جابر در اربعین حسینی اینگونه اشاره نموده است که:چون اهل بیت حسین(علیهم السلام) از شام به عراق آمدند، به راهنمای کاروان گفتند که ما را از کربلا عبور بده. آنان چون به قتل گاه رسیدند، جابر بن عبدالله انصاری را ملاقات کردند که برای زیارت قبر حسین(علیه السلام)آمده بودند. همه شروع به گریه و ناله نمودند و بر صورت های شان سیلی می زدند و به گونه ای عزاداری و نوحه سرایی می کردند که جگرها را آتش می زد. زنان منطقه عراق نیز نزد اهل بیت(علیهم السلام) آمده و آنان نیز چند روزی عزاداری کردند.

آری؛ اربعین یادآور همه مصایبی است که بر عاشوراییان گذشت و بیش و پیش از همه یادآور ام المصایب زینب کبری(س) که براستی باید گفت کربلا با همه معارف و رسالت الهی و تارخیش وامدار حضور ناب و تابناک اوست.و اربعین، روز زینب(س) است؛ روز غمگنانه‌ای در دنیای دردهای این بانوی بینظیر عالم صبر، شکیب، حلم و عقل که او «عقیله» است

اعمال وآداب غدیر از نگاه روایات

واقعه غدیرحادثه اى تاریخى نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزى است که از تداوم خط نبوّت حکایت مى کند. غدیر نقطه تلاقى کاروان رسالت با طلایه داران امامت است آرى غدیر یک سرزمین نیست، چشمه اى است که تا پایان هستى مى جوشد، کوثرى است که فنا برنمى دارد، افقى است بى کرانه و خورشیدى است عالمتاب.غدیر که کتاب ولایت امیر المؤمنین علیه السلام و حد فاصل بین دوستان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام است،با بکارگیرى قلم،از دست دشمنان مصون ماند و کسى نتوانست مانع این حقیقت بزرگ شود از روز رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله تا پایان قرن اول هجرى ثبت و تدوین احادیث و تاریخ اسلام از طرف غاصبین  خلافت ممنوع اعلام شده و مجازاتهاى سختى براى اقدام کنندگان به چنین مهمى در نظر گرفته شده بود.علت اصلى این نقشه جلوگیرى از ثبت مطالبى چون واقعه غدیر بود که با اساس حکومت غاصبین منافات داشت.

اکنون باید دید غدیر چگونه از این گذرگاه تاریک گذشته و خود را به نسلهاى آینده مسلمین رسانده است.آنانکه که با گذشت هفتاد روز غدیر را به فراموشى سپردند و صاحب غدیر یعنى امیر المؤمنین علیه السلام را خانه‏نشین کردند چگونه باور مى‏کنند که امروز نام غدیر در سراسر جهان شناخته شده و اینک جشن چهاردهمین قرن خود را پشت سر گذاشته باشد؟با چنان دشمنان پر قدرتى که غدیر دارد و با چنان جاهلان فراموشکارى که نخواستند آن را بیاد بیاورند و از گواهى دادن به یک کلمه درباره آن ابا کردند،ولى اینک میلیاردها کلمه در وصفش به رشته تحریر در آمده و نور آن در جهان معرف بزرگ مذهب اهل بیت علیهم السلام است.

با آنکه هر یک از صد و بیست هزار مخاطب پیامبر صلى الله علیه و آله که در غدیر خم حضور داشتند باید در راه ثبت و ضبط آن واقعه بزرگ اقدامى مى ‏کردند و نکردند،و با آنکه پیامبر صلى الله علیه و آله سفارش اکید کرده بود که پیام غدیر را به نسل هاى آینده برسانید و اختناق حکومتها مانع از آن شد،ولى باز فرهنگ غنى اسلام پر از نام غدیر است و در کتب تاریخ و حدیث اسلامى در هر کجا و هر زمان که تألیف شده باشد نور غدیر قابل کتمان نبوده است.همه اینها نظر عنایت الهى است و او حافظ غدیر است که خود آن را نازل کرده است.اگر دین با غدیر تکمیل شده و نعمت پروردگار با ولایت به درجه کمال خود رسیده،نگهدارنده‏اش نیکو نگاه خواهد داشت،و دشمن عاجزتر از آن است که در مقابل ذات الهى آهنگ مخالف برافرازد .

رسوخ غدیر در جهات مختلف دین در حدى است که در موضوعات متعددى مورد بحث قرار گرفته است .در کتب حدیثى بعنوان سند و متن آن،در کتب تاریخى بعنوان مهمترین واقعه اسلام،در کتب کلامى بعنوان مؤثرترین بحث اعتقادى که همان ولایت و خلافت است،در کتب تفسیر بعنوان تفسیر آیاتى که به خلافت برمى‏گردد،در کتب لغت بعنوان معناى کلمه«مولى»و در کتب ادب و شعر بعنوان قطعه زیباى تاریخ اسلام که در قالب نظم و نثر ارائه شده است.  صاحب غدیر امیر المؤمنین علیه السلام براى اتمام حجت و براى آنکه نسل هاى آینده راه خود را بیابند،در اجتماعات مختلف مردم و در مناسبتها و فرصتهاى گوناگون حتى در بحبوحه جنگ صفین مسئله غدیر را مطرح مى ‏ساخت و درباره آن از شاهدان عینى اقرار مى ‏گرفت .

فاطمه زهرا علیها السلام در عمر کمتر از سه ماهه خود پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله بارها جریان غدیر را براى مردم متذکر شد و تعجب خود را از چنین جو ظلمانى فرهنگى اعلام فرمود.ائمه علیهم السلام نیز از هر فرصت مناسبى براى تبلیغ پیام غدیر استفاده کرده و آن را براى مردم بیان مى‏ کردند،تا آنجا که امام باقر علیه السلام متن کامل خطبه غدیر را براى مردم بازگو فرمود و امام رضا علیه السلام مناظراتى در این باره برقرار نمود.

از سوى دیگر اصحاب ائمه علیهم السلام حاملان پیام غدیر بودند،و در حضور امامان علیهم السلام اقدام به حفظ و نشر غدیر نمودند.شعر شاعران نیز نقش مهمى در حفظ غدیر در طول زمانهاى ظلمانى داشته چه آنکه قالب شعر محفوظتر است و مردم علاقه خاصى به آن دارند.از ساعتى که خطبه پیامبر صلى الله علیه و آله پایان یافت حسان بن ثابت اولین شعر را در حضور آنحضرت سرود و دلیل روشنى شد تا شاعران در طول چهارده قرن با هنر خود غدیر را حفظ کنند و براحتى به نسلهاى بعد برسانند.اینها شکل هاى مختلف فرهنگى بود که غدیر را در قرن اول حفظ کرد و البته این طرق در قرنهاى بعد نیز ادامه یافت.تنها اثر مکتوبى که در قرن اول درباره غدیر شناخته شده همان«کتاب سلیم»است که ذکر شد.


داستان غدیر خم

سال دهم هجرت بود و پیامبر از آخرین سفر حج خود باز می‌گشت، گروه انبوهی که تعدادشان را تا صد و بیست هزار رقم زده اند او را بدرقه می‌کردند تا این که به پهنه بی آبی به نام غدیر خم رسیدند.نیم روزهیجدهم ذی الحجه بود که ناگهان پیک وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و از جانب خدا پیام آورده که: «ای رسول آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به گوش مردم برسان و اگر چنین نکنی رسالت او را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از گزند مردمان حفظ خواهد کرد» پیامبر دستور توقف دادند و همگان در آن بیابان بی آب و در زیر آفتاب سوزان صحرا فرود آمدند و منبری از جهاز شتران برای پیامبر ساختند و رسول خدا بر فراز آن رفته و روی به مردم کردند. ابتدا خدای را سپاس فرموده و از بدی های نفس اماره به او پناه جست و فرمود: ای مردم بزودی من از میان شما رخت بر می‌بندم، آنگاه می‌افزاید چه کسی بر مومنین در ارزیابی مصلحت هاو شناخت و تصرف در امور سزاوارتراست همه یک سخن می‌گویند خدا و پیامبر داناترند.

رسول گرامی‌می‌فرماید: آیا من به شما از خودتان اولی و سزاوارترنیستم و همگان یک صدا جواب می‌دهند که چرا چنین است آنگاه فرمود: من دو چیز گرانبها در میان شما می‌گذارم یکی ثقل اکبر که کتاب خداست و دیگری ثقل اصغر که اهل بیت منند. مردم، بر آنان پیشی نگیرید و از آنان عقب نمانید. آنگاه دست علی (ع) را در دست گرفت و آن قدر بالا برد که همگان او را در کنار رسول خدا دیدند و شناختند سپس فرمود: خداوند مولای من و من مولای مومنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم.ای مردم هر کس که من مولا و رهبر اویم این علی هم مولا و رهبر اوست و این جمله را سه بار تکرار کرد و چنین ادامه داد: پروردگارا، دوستان علی را دوست بدار و دشمنان او را خوار. خدایا علی را محور حق قرار ده و سپس فرمود: لازم است حاضران این خبر را به غایبان برسانند. هنوز اجتماع به حال خود باقی بود که دوباره آهنگ روح بخش وحی گوش جان محمد صلی الله علیه و آله را نواخت که:‌ «امروز دینتان را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما به پایان رساندم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم» و بدین سان علی (ع) از جانب خداوند برای جانشینی پیامبر (ص) برگزیده شد.


مفهوم عید

هیجدهم ذی الحجه روزغدیر خم را مسلمین خصوصا شیعیان عید شمرده اند دانشمندان لغت و زبان‌شناسی عید را از مشتقات ماده"ع و د" به معنای بازگشت می‌دانند و در نوروز بازگشت حیات را به پیکر سرد گرامی ‌می‌دارند حیاتی که در هجوم خزان به سردی می‌گراید و دربیداد سرمای زمستان تا مرز نیستی پیش می‌رود تا آنجا که گویی هرگز نبوده است.در مقام تطبیق این نکته با موازین مکتبی و مذهبی باید گفت عید آدمی‌بزرگداشتِ بازگشتِ حیاتِ معنویِ انسان است. در چنین باوری نوروز انسان روزی استکه وی به خویشتن باز گردد و گمشده‌اش را دریابد. مثلا در ماه مبارک رمضان آدمی‌بعد از سی روز جهاد و مجاهده با نفس سرکش تمام ناخالصی‌های وجودش را ذوب می‌کند تا عبودیت ناب در آن تجلی کند و آنگاه عید فطر است. پس عید اسلامی‌بازگشت حیات است و تعیین آن بر عهده شرع اقدس. غدیر بنا بر این تفسیر هر دو شرط را دارد یعنی هم بازگشت به خوبشتن است.و هم از طرف شرع مشخص شده است.

غدیر بازگشت حیات دوباره اسلام است.علاوه اینکه عید غدیر تشریع هم شده است در زیر به نمونه هایی از روایاتی که غدیر را عید شمرده‌اند اشاره می‌شود:فرات بن ابراهیم کوفی از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند که ایشان به نقل از پیامبر اکرم فرمودند«یوم غدیر‌خم افضل اعیاد امتی» روز غدیر بزرگترین عید امت من است. حسن بن راشد می‌گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم غیر از عید فطر و قربان برای مسلمانان عید دیگری هم هست؟ فرمودند: بلی و این عید از آن دو عید دیگر با فضیلت‌تر است. گفتم: کدام روز است؟ فرمود: روز هیجدهم ماه ذی حجه عید غدیر خم. عرض کردم: قربانت شوم در آن روز چه اعمالی انجام دهیم؟ روزه بگیرید بر محمد و آلش صلوات بفرستید ...... فرمودند: انبیا علیهم السلام روزی که وصی خود را نصب می‌کردند امر می‌کردند که آن روز را جشن بگیرند وقتی به سیره ائمه و پیامبر اکرم مراجعه می‌شود در می‌یابیم که پیامبر و امیر مومنان و سایر ائمه با روز غدیر به عنوان یک عید برخورد کرده و مسلمانان را به تبریک و تهنیت گفتن به هم دعوت کرده‌اند امام حسن علیه السلام روز عید غدیر در کوفه مهمانی بزرگی برپا می‌داشتند.امام علی با فرزندان و گروهی ازپیروانش بعد از نماز برای شرکت در مجلس به منزل امام حسن علیه السلام می‌رفتند.و پس از اتمام مهمانی امام حسن علیه السلام هدایایی به مردم اعطا می‌فرمود.لذا این حرکت امام حسن علیه السلام موجب شد مردم به روز عید غدیر عادت کنند.حادثه غدیر حادثه بزرگی است و عید غدیر عیدی بزرگ وشاید شریفترین عید مسلمانان است. در بیان ائمه علیهم السلام برای این روز بزرگ اعمالی وارد شده است که به برخی از آنان اشاره می‌شود:

اعمال مستحبی روز عید غدیر خم


1ـ تحکیم بیعت با ولایت

همانگونه که پیامبر اکرم بعداز نصب امام علی علیه السلام به امامت مسلمین به جماعت مسلمانان امر کرد که با او بیعت کنند در سالروز آن حماسه جاوید پیامبر تجدید آن بیعت سفارش شده است. لذا زیارت امیرالمومنین و سایر ائمه مستحب است. به همین منظور ادعیه زیادی نیز وارد شده است


2ـ اظهار سرور و شادمانی

در وصف شیعه و شیعیان گفته شده است که به شادی ما ائمه شادند و به حزن ما محزون و مسلم است که عید غدیر شادی بخش‌ترین عید ائمه است و شادمانی شیعه در این روز فرض است و هارون گوید در روز هیجدهم ذی حجة خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم که فرمود حقا که روز غدیر روز عید فرح و سرور است در روز عید غدیر اظهار فرح و امیر المومنین علی علیه السلام نیز فرمودند:در روز عید غدیر اظهار فرح وشادمانی کنیدو برادران مسلمان خود را نیز شاد گردانید


3ـ مصافحه کردن

مصافحه یا دست دادن از آداب اسلامی‌است و در روز عید غدیر به آن تاکید بیشتری شده است. امام علی علیه السلام فرمودند روز عید غدیر هنگامی‌که یکدیگر را ملاقات می‌کنید با هم مصافحه کنید.ذکر مخصوص این روز نیز هنگام مصافحه سفارش شده است:«الحمدُ للهِ الذی جَعَلنَا مِنَ المُتَمَسِّکِینَ بِوِلایَتِ اَمیرِالمُؤمِنین وَ الاَئِمَّةِ عَلَیهِمُ السلام»سپاس خدای را که ما را از جمله درآویختگان به ولایت امیرالمومنین علی و ائمه علیهم السلام قرار داد


پیمان اخوت و برادری

 از دیگر اعمال این روز پیمان برادری میان مؤمنین است.مستحب است برادران و خواهران ایمانی در این روز عقدی را بین خود برقرار سازند که مفاد آن اخوّت و همدلی در دنیا و دستگیری از همدیگر در آخرت است. از برنامه های اسلام ایجاد اخوت و برادری است. و به همین منظور پیامبر اکرم بین مسلمانان مهاجرین و انصار پیمان برادری بست و با پیمان اخوت علی را با خویش برادر نمود و در برخی از زیارات که خطاب به پیامبر می‌خوانیم «السلام علیک و علی اخیک علی بن ابیطالب علیه السلام» یعنی سلام بر تو و برادرت علی اشاره به همین برادری است پیمان برادری و عقد اخوت بستن از اعمال وارده در روز غدیر است و صیغه مخصوصی دارد که در مفاتیح الجنان آمده است.

 نکاتی درباره عقد اخوت:
الف: این عقد تعهداتی همچون ارث و محرمیت افراد وابسته به طرفین ایجاد نمی‌کند. بنابراین این افراد از هم ارث نمی‌برند و هیچ‌گونه رابطه محرمیت میان وابستگان آن‌ها ایجاد نمی‌شود.
ب: این عقد، فقط میان دو مرد یا دو زن بسته می‌شود و هیچ زن و مردی نمی‌توانند این عقد را بین خود جاری کنند و خواهر و برادر شوند.
ج: لازم نیست صیغه عقد اخوت حتماً به عربی خوانده شود، بلکه اگر آن را به فارسی یا زبان دیگری هم جاری کنند صحیح است؛ اما باید الفاظی را بکار برند که معنی این عقد را برساند.
د: اگر دو خانم، بخواهند با هم عقد خواهری برقرار کنند در صورت خواندن عقد به عربی، باید ضمیرهای مذکر را تبدیل به ضمیر‌های مونث کنند.با توجه به نکات گفته شده مضمون این عقد رعایت برخی امور معنوی نسبت به یکدیگر در دنیا و پس از مرگ است. مثلاً برادران متعهد می‌شوند که در دنیا همدیگر را از دعا فراموش نکنند و در آخرت هم اگر از اهل نجات و شفاعت باشند، همدیگر را شفاعت کنند.شیوه برقراری: دو برادر یا دو خواهر دست راست خود را به هم می‌دهند و یکی از آنان صیغه عقد اُخُوَت را می‌خواند و دیگری مفاد آن را قبول می‌کند.

متن عربی عقد: ابتدا یکی از آنها این متن را با توجه به معنای آن می‌خواند: «وَاَخَیْتُکَ فِی اللَّهِ وَ صَافَیْتُکَ فِی اللَّهِ وَ صَافَحْتُکَ فِی اللَّهِ وَ عَاهَدْتُ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ وَ کُتُبَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ الْأَئِمَّةَ الْمَعْصُومِینَ (ع) عَلَى أَنِّی إِنْ کُنْتُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ الشَّفَاعَةِ وَ أُذِنَ لِی بِأَنْ أَدْخُلَ الْجَنَّةَ لَا أَدْخُلُهَا إِلَّا وَ أَنْتَ مَعِی»سپس طرف دیگر در جواب او می‌گوید: «قَبِلْتُ»باز هم نفر اول می‌گوید : «أَسْقَطْتُ عَنْکَ جَمِیعَ حُقُوقِ الْأُخُوَّةِ مَا خَلَا الشَّفَاعَةَ وَ الدُّعَاءَ وَ الزِّیَارَة»ترجمه: نفر اول می‌گوید: «به خاطر خدا با تو برادری و صفا (یکرنگی) می‌ورزم به خاطر خدا دستم را در دستت قرار می‌دهم؛ و در پیشگاه خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و فرستادگان او عهد می‌کنم که اگر از اهل بهشت و شفاعت باشم و اجازه ورود در بهشت را یابم، بدون تو وارد بهشت نشوم».سپس نفر دوم می‌گوید: «قبول کردم».باز برادر اول می‌گوید «تمام حقوق برادری به جز حق شفاعت و دعا و دید و بازدید را از تو ساقط کردم».
بدین ترتیب این دو نفر با هم برادر ایمانی یا خواهر ایمانی می‌شوند و باید در دعاها و زیارت‌ها همدیگر را فراموش نکنند.


احسان و انفاق

احسان و انفاق از دستورات ویژه اسلامی ‌است اما در ایام بزرگ مثل عید غدیر بر آن تاکید بیشتری شده است در سیره امام حسن علیه السلام است که ایشان روز عید غدیر مهمانی می‌داد و شخص امام علی علیه السلام نیز در آن مراسم شرکت می‌کرد از دیگر اعمال بسیار با فضیلت این روز احسان و نیکی به مؤمنین است. از این روی برگزاری جشن‌ها و مراسم بزرگداشت این روز بسیار سفارش شده است. همچنین گشاده‌رویی با برادران ایمانی، زینت کردن، اطعام و خوشحال کردن آن‌ها مورد تاکید است.


صله رحم

صله رحم از پسندیده ترین آداب اسلامی ‌است و شرع مقدس اسلام بر مطلب تاکید فراوان نموده است. اما در روز عید غدیر بر این نکته سفارش بیشتری شده است امام صادق علیه السلام می‌فرماید از کارهایی که در روز عید غدیر مستحب استصله رحم است در میان ایرانیان رسم است که در این روز به دیدار سادات مکرم می‌روند و عید را به آنان تبریک می‌گویند. هرچند زیارت از سادات در این روز به عنوان عملی مستقل وارد نشده، اما این عمل هیچ منع شرعی ندارد و رسمی بجا و خوب است؛ و می‌تواند یکی از مصادیق تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی باشد.و البته توجه به این نکته لازم است که این عید، مخصوص سادات (به تنهایی) نیست بلکه عید همه شیعیان و بلکه در واقع عید همه مسلمانان و مردم جهان است اگر چه ارزش آن را نمی‌دانند.

در این روز مستحب است مؤمنین هنگام دیدار همدیگر بگویند: «الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة أمیر المؤمنین و الأئمه» یعنی «خدا را حمد می‌کنیم که ما را از اهل قبول‌کنندگانِ ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) و ائمه اهل بیت (علیهم‌السلام) و از کسانی که به آنها تمسک می‌کنند قرار داد».5. رسیدگی به امور خانواده و هدیه دادن: خوب است انسان در این روز به وضع معیشتی خانواده خود رسیدگی بیشتر انجام دهد و برای اهل خانه هدایایی را آماده کند. در روایاتی از این عمل به عنوان عامل زیادی روزی نام برده شده است.6. زیارت امیر المومنین: از اعمال بسیار با فضیلت این روز مبارک زیارت حضرت امیرالمومنین علی (علیه‌السلام) است. البته اگر توفیق تشرف به بارگاه ایشان نبود می‌توان از دور، زیاراتی را که برای حضرتش وارد شده بجا آورد.در حدیثی از امام رضا (علیه‌السلام) می‌خوانیم: هر جا که هستى سعى کن در روز عید غدیر، خود را به کنار قبر مطهّر امیر مؤمنان (علیه‌السلام) برسانى، چرا که در این روز خداوند گناهان بسیارى از مردان و زنان مسلمان را می‌بخشد و دو برابر کسانى که خداوند آن‌ها را در ماه رمضان و شب قدر و شب عید فطر از دوزخ آزاد می‌کند، در چنین روزى از آتش جهنّم رهایى می‌دهد.


7ـ رفع حاجت مومنان

رفع حاجت مومنان از جمله اعمالی است که اسلام برای آن ارزش خاصی قائل شده است. و ائمه آن را از چند طواف برتر می‌دانند. در روز غدیر این عمل فضیلت بیشتری دارد. امام علی علیه السلام فرمودندکسی که مومنان را در روز غدیر تکفل کند نزد خدای متعال من ضامنش هستم که از کافر شدن و پریشان شدن در امان باشد یعنی رفع حاجت مومنان سبب عاقبت به خیری است .


8ـ غسل کردن و لباس نو پوشیدن

امام صادق علیه السلام فرموده اند در روز عید غدیر پاکیزه ترین لباسهای خود را بر تن بپوش. با غسل طهارت معنوی حاصل می‌شود و بانظافت طهارت ظاهری.


9ـ تشکیل اجتماع

در روز عید غدیر به جهت یادآوری روزی که پیامبر به امر خداوند علی علیه السلام را به امامت امت اسلامی‌ نصب کرد بجاست در مراکز گوناگون گرد آییم و به یاد آن روز بزرگ و ثمراتش شادمان باشیم. ائمه سفارش کرده‌اند که به جهت یادآوری مقام محمد صلوات الله علیه و آل او علیهم السلام اجتماعات تشکیل بشود .و خود نیز از این گونه اجتماعات برپا می‌داشتند .


10ـ دعا؛ روزه و عبادت

روزه و دعا از اعمالی است که در همه اعیاد مورد سفارش و تاکید است خاصه در روز عید غدیر. حسن بن راشد گوید از امام صادق علیه السلام درباره عید غدیر پرسیدم و حضرت فرمود این عید از عید قربان و فطر برتر است. آن روز را روزه بگیرید و بر محمد و آلش زیاد صلوات بفرستید. روزه گرفتن در این روز بسیار پرفضیلت شمرده شده است. در برخی روایات بیان شده که هر کس این روز را روزه بگیرد مانند کسی است که تمام عمر دنیا را روزه گرفته باشد.شایان ذکر است کسی که روزه قضای ماه رمضان بر عهده دارد نمی‌تواند روزه مستحبی بگیرد و باید به جای نیت روزه مستحبی، نیت روزه قضا کند اما اگر روزه قضا را در این روز انجام دهد، امید است خداوند ثواب روزه مستحبی این روز را هم به او عطا فرماید.

 نماز عید غدیر خم: اگر به کتب دعا مثل مفاتیح‌الجنان مراجعه‌ای داشته باشیم، خواهیم دید که برای روزهای شادی و شعف نیز برنامه‌ها و مخصوصاً نمازهای خاصی ذکر شده است. روز عید غدیر هم از این مسئله مستثنی نیست و نمازی برای این روز وارد شده است.البته مراد ما از نماز عید غدیر، نماز مخصوصی است که علارغم مستحبی بودن، به جماعت خوانده می‌شود. (در فقه شیعه خواندن نماز مستحبی به جماعت، به جز نماز عید، باطل است)البته از میان چند نماز که برای این روز ذکر شده مراد دو رکعت نماز مثل نماز صبح است که مقداری قبل از اذان ظهر خوانده می‌شود.

نماز روز غدیر در شب و روز و نیز نماز مسجد غدیر، در روایات وارد شده است که نمونه اى از روایات آن بیان مى گردد:

الف: نماز شب غدیر: سید بن طاووس در مورد آن چنین مى گوید:وجدنا فیها صلاة مذکورة فى کتب العبادات والصلاة خیر موضوع و خیر مسموعٍ عام فى سائر الصلوات.ذکر صفة هذه الصلاة فى لیلة الغدیر وهى اثنتا عشرة رکعة لایسلّم الا فى اخراهنّ ویجلس بین کلّ رکعتین ویقرأ فى کل رکعة الحمد وقل هو اللّه أحد عشر مرّات و آیة الکرسى مرّة، فاذا اتیت الثانیة عشرة فاقرأ فیها الحمد سبع مرّات وقل هو اللّه أحد سبع مرّات واقنت وقل «لا اله الاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشریک لَهُ، لَهُ الملک ولَهُ الحمد یحیى ویمیت ویمیت ویُحیى وهو حىّ لایموت بِیَدِه الخیر وهو على کل شى قدیر» عشر مرات وترکع وتسجد وتقول فى سجودک عشر مرات «سبحان مَن أحصى کل شئ علمهُ وسبحان مَنْ لاینبغى التسبیح الاّ لَهُ سبحان ذى المَنَّ والنّعم، سبحان ذى الفضل والطول، سبحان ذى العزّة والکرم، أسئلک بمعاقد العزّ من عرشِک ومنتهى الرحمة من کتابک وبالاسم الاعظم وکلماته التّامّة أن تصلّى على محمد رسولِکَ وأهل بیته الطیّبین الطاهرین واَنْ تفعل بى کذا وکذا انّک سمیع مجیب».

ب: نماز روز غدیر: شیخ طوسى درباره نماز روز غدیر چنین آورده است:

الحسین بن الحسن الحسینى قال: حدثنا محمد بن موسى الهمدانى قال: حدثنا على بن حسان الواسطى، قال حدثنا على بن الحسین العبدى، قال سمعت اباعبداللّه الصادق ـ علیه السلام ـ یقول: صیام یوم غدیرخم یعدل صیام عمر الدنیا عاش انسان ثم صام ما عمرت الدنیا لکان له ثواب ذلک وصیامه یعدل عنداللّه ـ عزّوجل ّ ـ فى کل عام مأة حجّة ومأة عمرة مبرورات متقبلات وهو عیداللّه الاکبر… ومن صلّى فیه رکعتین… عدلت عند اللّه ـ عزوجلّ ـ مأة الف حجة ومأة الف عمرة و….ومن فطر فیه مؤمناً کان کمن اطعم فئاماً وفئاماً فلم یزل یعد الى ان عقد بیده عشراً. ثم قال: اتدرى کم الفئام؟ قلت: لا. قال: مأة الف کل فئام کان له ثواب من اطعم بعددها من النبیین والصدیقین والشهداء فى حرم اللّه ـ عزّوجلّ ـ وسقاهم فى یوم ذى مسغبة والدرهم فیه بالف الف درهم…

ج: نماز مسجد غدیر: محدث عظیم الشأن مرحوم کلینى در مورد نماز مسجد غدیر مى گوید:عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن احمد بن محمد بن أبى نصر، عن أبان عن ابى عبداللّه ـ علیه السلام ـ قال: یستحب الصلاة فى مسجد الغدیر لان النبیّ ـ صلى اللّه علیه وآله ـ اقام فیه أمیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ وهو موضع اظهره اللّه ـ عزّوجلّ ـ فیه الحق

آداب اجتماعى و اخلاقى

1ـ جشن و عید گرفتن
در احادیث زیادى، غدیر، روز عید و بلکه بهترین عید اسلامى دانسته شده است و شایسته است که مردم آن روز را عید بگیرند و جشن بر پا نمایند.امام صادق(ع) فرمود:وهو عید اللّه الاکبر ومابعث اللّه ـ عزّوجلّ ـ نبیّاً قطّ إلاّ وتعیّد فى هذا الیوم وعرف حرمته.
و رسول خدا(ص) فرمود:یوم غدیر خمّ افضل اَعیاد امّتى وهو الیوم الّذى اَمَرنى اللّه تعالى ذکره فیه بنصب اخى على بن ابى طالب علماً لامّتى…
2ـ تبریک و تهنیت
در روایات به سه نوع تبریک اشاره شده است:

الف ـ تبریک به امیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر خم
علامه امینى مى گوید:وقال المورّخ غیاث الدین المستوفى 942 فى «حبیب السیر»: ثمّ جلس امیرالمؤمنین بامر من النبى ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ فى خیمة تخصّ به یزوره الناس ویهنئونه وفیهم عمربن الخطّاب فقال: بخٍّ بخٍّ یا ابن ابى طالب، اصبحت مولاى ومولى کل مؤمن ومؤمنة. ثم أمر النبى امّهات المؤمنین بالدخول على امیرالمؤمنین والتهنئة له.

ب ـ تبریک به پیامبر اکرم(ص)
آن بزرگوار در این مورد چنین مى گوید:روى الحافظ ابوسعید الخرکوشى النیسابورى المتوفى 407 فى تألیفه «شرف المصطفى» باسناده عن البراء بن عاذب بلفظ احمد بن حنبل، وباسناد آخر عن ابى سعید الخدرى ولفظه: ثمّ قال النّبى ـ صلى اللّه علیه وآله ـ: هنِّئونى هنِّئونى ان اللّه تعالى خصّنى بالنبوة وخصّ اهل بیتى بالامامة، فلقى عمربن الخطاب أمیرالمؤمنین فقال: طوبى لک یا ابا الحسن اصبحت مولاى ومولى کل مؤمن ومؤمنة.
 
ج ـ تبریک به یکدیگر
امیرالمؤمنین(ع) در ضمن خطبه غدیر که قبلاً هم بآن اشاره شد فرمود:وتهانّوا نعمة اللّه کما هنّاکم اللّه بالثواب فیه على اضعاف الاعیاد قبله وبعده الاّ فى مثله.امام هشتم(ع) فرمود:وهو یوم التهنئة یهنئ بعضکم بعضاً فاذا لقى المؤمن اخاه یقول: الحمد للّه الذى جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین والائمة ـ علیهم السلام


3 ـ دید و بازدید
شیخ طوسى مى گوید:و روى زیاد بن محمد قال: دخلت على أبى عبداللّه ـ علیه السلام ـ فقلت: للمسلمین عید غیر یوم الجمعة والفطر والاضحى؟ قال: نعم، ألیوم الذى نصب فیه رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه وآله ـ امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ، فقلت: وأىّ یوم هو یا ابن رسول اللّه؟ فقال: وما تصنع بذلک الیوم والایّام تدور ولکنّه لثمانیة عشر من ذى الحجّة، ینبغى لکم أن تتقرّبوا الى اللّه تعالى بالبرّ والصوم والصلاة وصلة الرحم وصلة الاخوان، فان الانبیاء ـ علیهم السلام ـ کانوا اذا أقاموا اوصیائهم فعلوا ذلک وامروا به.
امام على بن موسى الرضا(ع) در ضمن حدیث فضیلت غدیر فرمود:ومن زار فیه مؤمناً أدخل اللّه قبره سبعین نوراً ووسّع فى قبره ویزور قبره کل یوم سبعون الف ملک ویبشرونه بالجنّة…

4 ـ افطارى دادن
امیرمؤمنان(ع) در این باره فرمود:ومن فطر مؤمناً فى لیلته فکانّما فطّر فئاماً وفئاماً یَعُدُّ بها بیده عشرة، فنهض ناهض فقال یا امیرالمؤمنین وما الفئام؟ قال مأة الف نبىّ وصدّیق وشهید…شبیه این حدیث از امام صادق(ع) نیز در ذیل «نماز روز غدیر» گذشت. همچنین در ضمن احادیث آداب سیاسى نیز دیدیم که امام هشتم(ع) عدّه اى از خواص خود را که روز غدیر به حضورش رسیده بودند براى افطار در منزل خویش نگهداشت و به آنان افطارى داد و به منزل آنان نیز غذا و لباس و غیره فرستاد.


5 ـ انجام کارهاى شایسته روز عید
در احادیث، آداب و اعمال متعدد دیگرى که جنبه اخلاقى و اجتماعى دارد و مناسب روزهاى عید و جشن است بیان شده که به آنها فقط اشاره مى شود و سپس نمونه اى از روایات بیان مى گردد. این آداب و اعمال عبارتند از: هدیه دادن، زینت کردن، شادى کردن، دیگران را شاد و خرّم نمودن، لباس نو و پاکیزه پوشیدن، میهمانى دادن، گذشت و آشتى کردن، کارگشایى براى دیگران، نیکى کردن به دیگران، لباس و غذا و غیره به منزل خویشان و نزدیکان فرستادن، توسعه دادن به زندگى خانواده و برادران، بشارت دادن، استراحت کردن، وام دادن، دوستى کردن، اجتناب از گناه، عقد برادرى بستن، مصافحه کردن، صله رحم، انجام عمل صالح و مهربانى و عطوفت به همدیگر.